27

552 79 64
                                    

نایل سریع دوید سمت اون اتاقی که هری داخلش بود و به جاش گفت هواش رو داشته باشه, "سم؟هری؟" نایل صداشون کرد و پسربچه با شنیدن صداش سریع از بغل هری خودش رو بیرون کشید و رفت سمتش

"تو خوبی؟" نایل پرسید و نشست رو زانوهاش و شروع کرد چک کردن بدن بچه که ببینه زخمی برداشته یا نه."من خوبم" سم زمزمه کرد "زین کجاست؟" هری پرسید و به در نگاه کرد "اون کجاست؟"

"اتفاقی براش نمیفته" نایل سعی کرد بهش اطمینان بده ولی بدتر خراب کرد و چشمهای هری پر از اشک شد. "دیمن کجاست؟ کجا رفتن جفتشون؟" هری با خشم گفت و اشکهاش تند تند میریخت. اون لبه ی کابینت ها رو گرفت و بلند شد که بره بیرون ولی نایل جلوش رو گرفت

"تو دنبالش راه نمیفتی بری" نایل بهش دستور داد "زین گفته برمیگرده, پس یعنی برمیگرده" پسر هرلحظه بیشتر عصبی میشد "گفتم کجا رفته؟" نایل گلوش رو صاف کرد "خب اون.." به سم نگاه کرد که مثل هری نگران بود "رفت تو کشتی دشمن"

"اون چیکار کرد؟" هری زمزمه وار پرسید و باورش نمیشد چی شنیده! "اون با دیمن رفت تو کشتی دشمن" نایل با ترس تکرار کرد.هری با تعجب نگاهش میکرد و حس میکرد یکی روحش رو از بدنش کشیده بیرون

"اون مشکلی براش پیش نمیاد هری" تا نایل گفت که بهش اطمینان بده صدای بلند موتور کشتی اومد. هری دوید بیرون و نایل دنبالش رفت. "کشتی اونا داره میره پس زین کجاس؟" هری با وحشت پرسید

هری همونجا ثابت وایساد و اشکهاش میریخت و ساکت بود,حس میکرد زندگیش جلوی چشمهاش از دستش رفت وقتی کشتی دشمن ازشون فاصله گرفت. "زین" زیرلب اسمش رو زمزمه کرد

"جانم؟" زین از پشت تو گوشش زمزمه کرد و باعث شد معشوقش از تعجب بپره. پسر برگشت سمت زین و با تمام قدرتش زد تو صورت شوهرش. "آخ! درد داشت" زین ناله کرد و دستش رو گذاشت رو گونه اش

"تو دیوونه شدی؟" هری داد زد و اشک روی گونه های سرخش جاری بود. اون مطمئن بود الان قیافه اش افتضاح بنظر میرسه! بینی و لپ هاش سرخ شده از گریه و لبش زخم و خونی شده از بس از استرس گازشون گرفته

"متاسفم زندگی من.." زین خواست حرف بزنه که هری نذاشت. "به من نگو زندگیم! الکی حرف نزن! من ازت متنفرم" پسر با گریه داد زد و خواست برگرده بره تو کشتی که زین مچش رو گرفت و کشید سمت خودش و چسبوندش محکم به تنش

هری با اون چشمهای خسته و تارش به صورت زین که پر از خون بود نگاه کرد. "ازت متنفرم" آروم گفت و لب پایینش میلرزد و رفت روی نوک پنجه هاش و دستهاش رو دور گردن زین حلقه کرد و محکم لبش رو گذاشت روی لبهاش

اون حس میکرد صورت خودش هم داره خونی میشه ولی نمیتونست اهمیت بده چون تنها چیزی که براش مهم بود این بود که مردش زنده بود. "اهم" نایل گلوش رو صاف کرد و باعث شد اون دو تا عاشق بوسه رو قطع کنن ولی هری از بغل زین بیرون نیومد

dangerous love (ترجمه)Where stories live. Discover now