《5》

80 2 0
                                    

ا.د مایا:
صبح روز بعد :
بعد از اینکه من و لارا کمی سرحال شدیم، من وسایلم رو از چمدون ها بیرون آوردم و توی کمد بزرگی که توی اتاقمون بود جا دادم. چند دقیقه بعد، در اتاق به صدا دراومد.
رفتم در رو باز کردم و کریس همونطور که دستاش رو پشت سرش گذاشته بود گفت:" من و پسرا داریم میریم آبتنی توی استخر هتل. شما هم میاید؟"
من به لارا که هنوز خستگی توی چشمام موج میزد نگاه کردم و اون سرش رو به نشونه "حتی فکرشم نکن!"تکون
داد. من اونقدرها هم خسته نبودم بخاطر همین قبول کردم.
کریس:" خوبه.. پس طبقه پایین می بینمت. راستی به جوئل و اریک هم خبر بده."
مایو هات و خیره کننده صورتی ام رو پوشیدم و جلیقه
ابریشمی که تازه خریده بودم رو روی شونه هام انداختم.
در حالی که با موهام رو با هزار زحمت مرتب میکردم، گوشیم رو برداشتم و اتاق رو ترک کردم.
با اضطراب به سمت اتاق جوئل و اریک که دقیقا کنار اتاق خودمون بود، رفتم.قبل از اون از پدرم پرسیدم که میتونم همراه بقیه به استخر برم یا نه و اون قبول کرد.
جلوی در اتاق ایستادم و در زدم و اریک فورا در رو باز کرد.
بهش گفتم گفتم که ما میخوایم بریم آبتنی و ازشون خواستم که اگه دوست داشته باشن میتونن بیان.
اریک:" آره... حتما! فقط بزار چند دقیقه لباسنم رو عوض کنم. اریک در رو کامل باز کرد و چشمم به جوئل افتاد که از خستگی روی تخت بیهوش شده بود. بی اختیار لبخندی روی لبم نقش بست و خنده ی ریزی کردم. روی یکی از تخت ها منتظر اریک بودم که داشت توی حمام لباسش رو عوض میکرد؛ همون موقع بود که صدای خواب آلودی رو شنیدم که زمزمه میکرد:"امم...مایا؟"
به تخت کنارم نگاه کردم و البته که جوئل رو دیدم که آروم آروم سرش رو از بالش بلند میکرد.
با خنده گفتم:" صبح بخیر زیبای خفته!!😁"
همونطور که انگشت هاش رو در سکسی ترین حالت ممکن
بین موهاش کرده بود و سعی میکرد مرتبشون کنه، گفت:"آم.. مایا داری کجا میری؟"
با احساس گناهی توی صدام گفتم:" منتظر اریک هستم تا لباسش رو عوض کنه تا طبقه پایین لب استخر به بقیه بچه ها ملحق بشیم. تو هم باید بیای... من اومده بودم که هردوتون رو خبر کنم اما راستش وقتی دیدم مثل پسر کوچولوها غرق خواب هستی، نخواستم بیدارت کنم."
اما کدوم پسر کوچولویی میتونه اینقدر سکسی بخوابه اخه؟!😂
قبل از اینکه جوئل بتونه چیزی بگه، اریک در حالی که فقط مایو تنش بود از حمام بیرون اومد. داشتم بدن نیمه لخت اریک رو دید میزدم که احساس کردم جوئل با نگاه سنگینش بهم زل زده. آیا دید زدن بدن اریک من رو به یک هرزه تبدیل می کنه از جایی که اون از من کوچک تره؟
یک لحظه فکر کردن و جوئل از روی تخت بلند شد و گفت:" منم میام." در عرض چند ثانیه لباسش رو عوض کرد و چند دقیقه بعد به پسرها ملحق شدیم.
ریچارد داشت یک توپ بزرگ رو به سمت زابدیل پرتاب می کرد. اریک فریاد کشید:"صبر کنید منم بیام!" و خودش رو پرت کرد توی آب که باعث شد کمی آب روی من و جوئل پاشیده بشه. خندیدم و روی یکی از صندلی های کنار استخر نشستم. جوئل هم کنار دستم نشست.

Be Mine [Joel Pimentel]_persian TranslationWhere stories live. Discover now