آرزوی بزرگیست، میدانم. آرزوی بزرگیست آغوش تو اما اشتیاق بی حدیست در من. ترا آرزو میکنم و آغوش بی همتایت را. آرزو میکنم سر بر سینه ی گرمت بگذارم و طپش قلبت را لمس کنم که خون را در رگهایم به جریان می اندازد، دستانت که مرا محکم در خود پیچیده و سکوت لبهایت که مرا به خواب می کشاند. میخواهم بوی ترا در عمق وجودم حس کنم و چشمانم را بروی هر چه جز توست ببندم. میخواهم ساعت ها در آغوشت بی هیچ دلهره ای بیارامم، آنقدر آرام که وقتی پیشانیم را میبوسی باز هم خواب بمانم و باز هم پیشانیم را ببوسی و با صدای دلنشینت بگویی که به خانه رسیده ایم.
آرزو میکنم.
سالهاست ترا آرزو میکنم و خانه ی زیبای ترا. گرچه آن خانه ی رویایی ،بی تو هر چه هست زندانیست سرد و غمگین. خانه ی من همان آغوش گرم توست که جز من جای کسی نیست.
میدانم. به آرزویم میخندی. مثل الآن که سکوت کرده ای و آرزوهایم را میخوانی و لبخند میزنی. میدانم در دلت میگویی عجب آرزوی محالی دارد این ...اما من از آرزویم شرمگین و پشیمان نمیشوم. مهم نیست که مرا چگونه قضاوت کنی، من فقط عاشقم. همین برای آرزو کردن کافیست.
شاید هرگز مرا به آغوش نکشی و پیشانیم را در خواب نبوسی اما من لحظه ای از آرزویت جدا نخواهم شد. آرزوی تو گرانبهاترین جواهریست که تا مرگ در قلبم نگه خواهم داشت. ترا دوست دارم و ای کاش هرگز نشنوم کسی را در آغوش گرفته ای.
![](https://img.wattpad.com/cover/106369798-288-k757633.jpg)
ESTÁS LEYENDO
زمزمه ای برای تو
Romanceقسم به قلم و آنچه می نگارد. و قسم به عشق وقتی می آفریند. و قسم به تو که جز تو نمی بینم و جز تو نمی دانم. مرا با تو محشور باد.