《آغوش》

2.1K 331 32
                                    


تو با من حرف نمیزدی و من نمی دونم چرا اما منتظر نگاهی از طرف تو بودم

اما تو همه جا رو نگاه میکردی به جز من

انگار دوستای جدیدی پیدا کرده بودی

همیشه به اون پسره ی مو فرفری چشم سبز که اطرافت بود حسودی می کردم

اون به راحتی به آغوش میکشیدت انگار این یکی از کارای روزمرشه ولی من؟ من حتی نمی تونستم باهات حرف بزنم

میخواستم جوری به آغوش بکشمت که بین بازوهام گم شی

Your Name [ZIAM]Where stories live. Discover now