I Do

6.4K 536 28
                                    


.
.
.
نامجون به کمک جین با احتیاط تهیونگی که خاب بودو از تفش از دعنش زده بود بیرونو رو تخت گزاشتن
جین:نامجون من میرم اشپزخونه یچی پیدا کنم بخورم تو جورابای تهیونگو درار
نامجون:باشه
نامجون پتو رو تا زیر گردن تهیونگ کشید
نامجون:برادر انقد میکنی دیگه اب واسه نسل بعدیت نمیمون عا
بعد سمت جوراباش رفت
نامجون:عوفهههه سگ ریده تو غین کع
نامجون در حالی که با دستاش جورابارو در دورترین فاصله از صورتش نگه داشته بودو زیر لب فش میداد سمت حموم رفت
جورابارو انداخت تو حموم
جین داد زد:پیدا کردممممم
نامجون:چیووو؟
جین:چیتوز موتوری بیا با فیلم بخوریمش
نامجون:هاااع باشه
و سمت جین رفتو کنارش رو مبل نشست
و شروع کردن به فیلم دیدن
اواسط فیلمشون بود که جین بلند شد تا نوشابه بیاره
وقتی با نوشابه برگشتو پوستای غذاهاشونو زیر پاهای نامجون دید داد زد
جین:جوناااااع اونارو جمع کن
نامجون:توروخدا بز فیلم تموم شه
جین:نععععع بای....
نامجون:برات کیک شکلاتی میخرم...
جین:نعععع...
نامجون:هرچی بخای میخرممم
جین:واقعن
نامجون:عرههه بزا فیلمو ببینم
جین:باشههه من یه مایو میخام
نامجون:با چشای درشت شده بیخیال فیلم به جینی که کنارش نشسته بود نگاه کرد... حتی تصور لخت جین فقط با یه مایو دیوونش میکرد
جین:ازونایی که پایینش دم ماهی داره شبی پری دریایی میشه
نامجون در حالی که سرشو به سمت بالا میبردو به سقف نگاه میکرد( من چرا عاشق این شدم).....
نامجون:با‌شه بزا فیلم ببینم
جین:خاب بیا
نامجون:چیه
جین:نوشابه
نامجون:اها مرص..
جین:هی در باز کنو بم بدع
نامجون:کجاست؟
جین:نمیدونم...
نامجون بلند شد تا دنبال در باز کن بگرده
و وقتی دربازکنو کنار میز جین دید پوکر بهش خیر شد تا بلند شد تا از کنار جین برش داره پاش رو پوست چیپس میره وععع...
جین:اخخخخخ
نامجون در حالی که رو جین بودو دستاش دو طرفش و فاصله صورتشون کلا ده سانتی متر بود به جین خیره شده بود
و طولی نکشید که جینم چشاشو باز کردو به نامجون خیره شد و کم کم پایین اومدو به لباش خیره شد
جین:جونا
نامجون:ب.. بل. بله؟
جین فاصله صورتشونو کمک میکردو کم میکرد و نامجون با حس یه بوسه چشماشو بست
اما فورا با خس یچیز لزش رو لپش چشاشو باز کرد
جین لقب کشیدو گفت:یکم سس رو صورتت مونده بود
و خندیدو خاست بلندشه
که نامجون شونشو گرفتو دوباره به جای قبلیش برگردوندش
جین:نامجون؟
نامجون:جین یچیزی رو لبته
و به این بهونه خاست طمع لبای جینو بچشه بالاخره باید یه حرکتی میکرد دیگه فقط زدن با عکسای جین کافی واسه خالی کردنش نبود به اون لبا هم نیاز داشت
تو فاصله یکسانی هم بودن که با صدای یکی تو جاشون پریدن
تهیونگ:فااااااک
تهیونگ گفت اما بلافاصله گفت:نه چیزههه دشویی کجاست
نامجون‌ از رو جین بلند شدو پوکر به صورت تهیونگ خیره شد
نامجون:توووو. توووو نمیدونی دشویی کجاست توووووو؟ تویی که دیروز داشتی اون تو جق میزدی
تهیونگ:بواااا من جق میزدمممم ذاق سیای منو چوب میزنی مگه خودت نبودی همین کارو با یاد هاطر معشوقت انجام میدادی
جین:معشوقه؟
تهیونگ‌:اره دیگه نمیدونی مگه خو....
بلافاصله نامجون دستشو جلوی دهن تهیونگ گذاشتو گفت:تهیونگ عزیزم لبات ورم کرده بزار برات بمال
و اونو به سمت اتاق کشوند
درو بستو گفت:احمققق مگه خری ارهههه؟
تهیونگ:ارعععععع من یه خره پرندمممم یه دیک خری گندعم دارم که تو میخاستی برام بمایش
نامجون:خفه شو مردک جقی اون لبت بود نه دیکت
بگیر بکف رو تخت
تهیونگ:نامجون
نامجون:هااااااا؟
تهیونگ:فردا به همه میگم امشب چیکار کردی
نامجون:موراباتو میکنم تو حلقتت
تهیونگ:میگمممممم
نامجون:هیییی تو مستی بگیر بخاب
تهیونگ:اگه واسم جونگ کوکو بیاری دیگه نمگم
نیش نامجون با شنیدن این حرف تا زیر چشا‌ش باز شد
نامجون:اوووو حتما برات میارمش
تهیونگ:اوکی منم نمیگم حالا برو کار دارم
نامجون که فهمید کار تعیونگ چیه گفت:وعععع اینجا جق نزنیا با اب مقدسن بشورم نمیره بعددد
تهیونگ:خاببب برو
نامجون درو بستو رفت بیرون
بلافاصله بعد رفتن نامجون تهیونگ درست کرد تو شلوارش...
نامجون:عاممم جین
جین که چشمش به نامجون افتاد با تته پته گفت:عاااا نامجون من خیلی خستم میخام برم بخابم شب بخیر
.
.
.
نامجون:به اومدن تهیونگ فش بدم یا به کار خودم؟
صبح*خونه جیهوپ:
جیهوپ اروم چشاشمو باز کرد و اولین چیزی که یه جفت لپ چسبیده به سینش بود و ناخوداگاه لبخند زد
جیهوپ:هممم لپتم عین کونت گرده
و با صدلی پیام گوشیش دست از زل زدن به جیمین برداشت
جونگین:جیهوپ واسه امشب کیو میخای؟ اهان راستی اون پسره چیشد کردیش! ؟اگه خوب بود به ماهم بده
جیهوپ پیام مسخره دوستشو خوند نمیدونست امشب کی تو تختشه اروم از روی تخت بلند شدو گوشیو هونجا رو تخت ول کرد تا بره یک چیزی واسه خودشو جیمین پیدا کنه تا بخورن
وقتی از در خارج شد قامت جونگ کوک تو جلوی در اتاق در حالی که دست به کمر بود دید
جیهوپ:اوووو تهیونگ خشن
اروم زمزمه کرد
جیهوپ:صبح بخیر جونگ کوک
جونگ کوک با صدای اشنای پشتش برگشت و اروم سرشو به نشونه سلام خم کرد
جیهوپ:بیا رو صندلی بشین الان یچیزی میارم بخوریم
جونگ کوک کم کمک داشت لود میشد چیشده و فورا بلند گفت:جیمین کجاستت؟
جیهوپ:همممم رو تخته
جونگ کوک:تو.. تو چیکارش کردی
جیهوپ:خاب... کردمش
جونگ کوک:تو... تو چیکار کردی؟
جیهوپ لبخند کوچیکی زدو برگشت
جونگ کوک کلافه دست رو صورت کشید
جونگ کوک:بهش گفتم چوب پنبه بکن تو کونت
با این حرفش جیهوپ که داشت کاپ قهوه هارو  پر میکرد رو زمین افتاد  خندید
.
.
.
جیمین  به دیوار زل زدو بود هیچیو حس نمیکرد نه درد کمرشو نه خشکی چشاشو که نزدن پلک بود  نه از سردی اتاق بدون لباسو ملافه
اون جیهوپ میشناخت میدونست همه رو واسه یه شب میخاد اما اون ته قلبش مخالفت میکرد میگفت روی خوبشو دیدی؟
اما بعد خوندن اون پیام دیگه هیچی براش معنی نداشت جیهوپ اونو به دوستاش میداد؟ دوباره امشب میخاست یکیو بکنه
رشته افکارش با خنده های همون شخص توی سالن پاره شد به سختی بلند شدو لباس پوشید 
.
جیهوپ هنوز داشت میخندید
جونگ کوک:یااا نخندد. میگم نخندددد...
جیمین:صب بخیر کوک
و بدون اینکه حتی به جیهوپ نگاهی بندازه کنارش نشست
جیهوپ:جیمین به هیونگت سلام نمکنی؟
جیمین:نه
در حالی کاپ قهوه رو بر میدا‌شت
جونگ کوک ساکت بین اون دوتا نشسته بود
جیهوپ که از جواب جیمین ناراضی بود و جو بد میدید گفت:دفه بد از چوب پنبه استفاده کن
جیمین همون لحظه ناباورنه به جونگ کوک نگاه کردو اسمشو صدا کرد
جونگ کوک:متاسفم هیونگ از دهنم پرید
جیمین قهوه رو سر کشبدو بلند شد همزمان جونگ کوکم باهاش بلند شد
جونگ کوک:جیمین ما میریم مدرسه
جیمین:نه یونیفورم نداریم
جیهوپ بین حرفشون پرید گفت روپوش سال پیشم هست دو دست دارم ازش تو کمده بر دارین
و فنجونارو برد تو اشپزخونه
.
.
.
جیهوپ رفت تو اتاق دنبال گوشیش که با صفحه باز چت گوشیش مواجه شد زیر لب گفت:اوفاک...جیمین
مدرسه*
بیشتر بچه های مدرسه که تو حیاط بودن از جمله اکیپ تهیونگ از دیدناون دوتا تو ماشین جیهوپ شوکه شدن
تو راهرو جیمیمنو جونگ کوک که داشت میرفتن  جونگ سعی میکرد با حرفاش به جیمین دلداری بده تا ماجرا رو فراموش کنه اما یه کرم تو کون جونگ کوک بود که هیچوقت متوقف نمیشد
جیمین:خاب پس هر دوتا ماجرا فراموش کنیم دیگه تموم شدن رفتن
جونگ کوک:البته...
جونگ کوک:...
جونگ کوک:....
جونگ کوک:حالا سکس باهاش چطور بود؟
جیمین:کووووک
جونگ کوک:هی بگو دیگه من بی بی سی نیستم که به همه بگم
جیمین:سرشو انداخت پایینو رو گردنش دست کشید
جیمین:بد نبود
جونگ کوک:عووووووووووووو
و رسیدن تو کلاس 
وقتی جونگ کوک رو صندلیش کنار جیمین نشست و نگاه های سنگین یه نفرو رو خوش حس کرد
اما میدونست اون شخص کیه پس سرشو بر نگردوند
جیمین:هی جونگ کوک
جونگ کوک:ها؟
جیمین:همه بهمون میگم پاستوریزه
جونگ کوک:خاب؟
جیمین:ینی چی خاب؟تو خسته نشدی؟
جونگ کوک:چرا خاب ولی چیکار کنیم
جیمین:این معلم ادبیات میاد....
.
.
جونگ کوک با کمال میل نقشه جیمینو قبول کرد و منتطر شد معلم بیست شیش ساله بیاد داخل کلاس
با اومدن معلم هر دوتاشون لبخند شیطانی زدن
جیمین:اماده ای
جونگ کوک:البتهههه
تقریبا بیست دقیقه از تدریس کلاس میگذشت که جیمین در گوش جونگ کوک گفت امادش کن
جونگ کوک یه کاغذ دفترچشو لول کردو با یکی دیگه چندتا گوله کاغذ ساخت
جونگ کوک:حله برو
جیمین اروم یه کاغذ زیر تخته پرت کرد  و معلم وفتی متوجهش شد با اون لباس کوتاعش دامن مانددش و باسن نسبتا بزرگش خم شدو اون برداشت و بچع های کلاسو با اون  منظره پشتی تنها گذاشت
بلافاصله اون جیمین داد زد
جیمین:وااای خانوم چوو سوسک
و این صدای جیغ چوو بود
جیمین خوب نقطه ضعفای معلمارو یاد گرفته بود
بلافاصله از برگشتنش جونگ کوک گوله کاغذ از اون یکی کاغذ لول شده فوت کرد و مستقیم پرتاب شد بین سینه های چوو
چوو:واس حسش کردممم رفته تو لباسم
و شروع کرد به مالیدن و تکون دادن سینه هاش برای بیرون اومدن سوسک
تقریبا نصف بچه های کلاس فهمیده بودن کار اون دوتاس و تقریبا کل کلاس از خنده رو میزو زمین بودن
جیمین:خانوم چووو
چوو:چیشده... چیشدههه؟
جیمین:پرواز کرد رفت بیرون دیگه تموم شد
چوو:اههههههه
شوگا:نه بابا خوشم اومد خاب از سرم پرید
شوگا با گوزخند اینو گفت
اما قیافه شوگا با دیدن قیافه جیهوپ که به یه جا زل زده بود سولی شد
شوگا:چیزی شده جیهوپ؟
قطعا این یچیز عجیب بود که جیهوپی که با کوچک ترین چیز معده رودش از خندش میزد بیرون الان پوکرتر از خودشع
جیهوپ:عااا نه فقط یکم سرما خوردم
و ادای سرفه در اورد
و همون لحطه شوگا یادش اومد که جیهوپ چندماه پیش با یه مریضی بدتر خوشحالتر از همه بود
شوگا:دروغ گوی خوب نیستی جیهوپ
اروم زمزمه وار گفت
. از صبح تا حالا نامجون باه جین صحبت نکرده بود حتی تا مدرسه که قدم میزدنم هیچی نگفتن
نامجون میدونست که جین الان تو کافس پس بدون معطلی راهی اونجا شد
بعد از اینکه کنار بکس نوشیدنی پیداش کرد رفت سمتش
نامجون:جین
جین:.. ب.. بله؟
نامجون:میخام صحبت کنیم میشه بمن گوش بدی
جین:ال.. البته بگو
نامجون:ببین من اصن راه ابراز عشق بلد نیستم ولی یچیز میخام بگم جین
جین:چ.. چی؟
نامجون:عاشقتم...
جین:جان؟
نامجون که دیشب از یه فیلم عاشقانه دیده بود چطور اعتراف کنن الان طبق اون میخاست جینو ببوسه پس شونه هاشو گرفتو بهش نزدیک شد
بیست سانتی متر
ده سانتی متر
پنج سانتی متر
دو سانتی متر
تقریبا میتونست لبای جینو حس کنه که یهو
جین:هچوووو
و با عطسش کل تفش سر صورت نامجون ریخت
نامجون همون طور پوکر واستاده بود
حالا که ریده شده بود به اعتراف خیلی رمانتیکش باید چیکار میکرد
اول باید تفای شیرین جینو از رو صورتش پاک میکرد
یه دستمال از تو جیبش برداشتو شروع غر زدنو پاک کردن کرد
جین شروع به خنده شیشه پاکنی کرد و چه زود دل نامجون واسه خنده اای مزخرفو مسخره جین تنگ شده بود.
نامجون:گفتم این طوری نخند
جین که فهمید نامجون داره شوخی میکنه بلند تر خندید
ولی یهو ساکت شد~
جین:جوناا
نامجون:بعله
جین:بهش فک میکنم
نامجون:به چی؟
جین :به اعترافت بعدا بت خبر میدم فقط بزار تا اون موقع تنها باشم
و شروع به ددییدو سمت در خروجی کرد
نامجون:....
نامجون:.....
نامجون:نتلیقخننجمدلیخننبه مرصی خداااااع جبران میکنم جوننننن قول میدم جورابای سگ ریده تهیونگو بشورم وای
و در حالی که دستمالو تو هوا تکون میداد بین میزای کافه تریا قر میداد
.
.
.
تهیونگ:نمیدونید جینو نامجون کجان؟
شوگا:نامجون که داره تو کتابخونه به سال بالاییا کمک میکنه
تهیونگ:جین چی؟
شوگا:جین تو انبار وسایلای ورزش سنگر گرفته گفته هرکی بره اونجا توپ بستکتبالارو میکنه تو کونش
تهیونگ:مطمئنا میخاد سوراخ دیوارارو بکنه
شوگا:همممم اونم خیلی وقته سکس نداشته
تهیونگ:به ما چه
و هردوشون به جیهوپی که با سینی غذای خودشو اونا نزدیکشون میشد نگاه کردن
.
.
تقریبا بعد اون کاری که کردن بچه اای کلاس دنبالشون بودن حتی به بعضیا شماره هاشونم دادن
ولی بالاخره تونستن سمت کافه برن
جیمین:اههه رسیدیم دارم میمیرممممم
جونگ کوک:منم گشنمه
هردوشون عین میگ میگ دوییدن سمت غذاها عین گراز برگشت نشستن سر یمی از میزا
هردوشون لپاشون از غذا پر بود که دو تا دختر کنارشون نشستن
هینا:اوپا امروز کارت خیلی خوب بودا
و جونگ کوک چون لپاش پر بود سرشو تکون داد و هینا و توکا از کیوتیش خندیدن
جیمین به سینه های هینا اشاره کرد که تختن
جونگ کوکم به کون توکا اشاره کرد که از تختشم تخت تر بود
پس هردو سرشونو به نشانه منفی با لپای پر تکون دادن
و بعد که دهنشون بالاخره خالی شدو خاستن حرف بزنن
اونا بلند شدن که برن
هینا:اوپا ما باید بریم بعدا بازم پیشتون میایم
وقتی اونا از جیمین جونگ کوک دور شدن توکا از هینا پرسید:چرا بلند شدیم
هینا:تهیونگ همون موقع بهم پیام داد گفت دورو بره جونگکوک نباشم بعد گفت جیهوپم گفته بم گفته حق ندارم دو متریشون باشم
توکا:هممم چه بد هردو تاشون خیلی خوب بودن
هینا:هنوز فرصت هست
در حالی که لبخند میزد گفت.
.
.
جونگ کوک جیمین که هنوز مشغول خوردن بودو تنها گذاشتو سمت دستشویی رفت
یا اون همه غذاو نوشابه غذایی که خورده بود زور میزد تا صدایی از خودش در نیاره
جونگ کوک*همش به درو دیوار میز تا مبدا کسی که تو دستشویی میاد صداشو بشوه
جونگ کوک:عاااااه راحت شدم
و تا درو باز کرد تا بلندشه بره بیرون توسط ینفر به داخل پرتاب شد
جونگ کوک:عاههه.. فاک
و چشاشو باز کرد تا ببینه اون ادم بی تربیت کی بود...
ولی با دیدن تهیونگ خشکش زد
جونگ کوک:تو... اینجا چیکار میکنی
و با باید اتفاقات دیشب عصیانیتش شکفته شد
تهیونگ:کوک داشتی چیکار میکردی که انقد اهو ناله میکردی جق میزدی؟
جونگ کوک:به تو ربطی نداره
تهیونگ:اووووم اون موقع که منو ددی صدا میکردی این طوری نبودی
جونگ کوک:فقط ساکت باشو بزار برم
و وقتی جووگ کوک یادش اومد هنوز شلوارشو نداده بالاو پایین تنش لخته دستاشو رو شون گذاشت
جونگ کوک:یااااااااا برو بیرون
تهیونگم که تازه چشمش به  دیک جونگ کوک افتاده بود پوزخندزنان گفت:چیو از من پنهون میکنی وقتی من همه جاتو دیدم
جونگ کوک خودشو بیخیال نشون دادو شروع به بستن شلوارش کرد
جونگ کوک از درون:تو.. توعه عوضییییی من یروز دیکمو میزارم دعنت و دیلدو میکنم تو کونت و در حالی دستو پاهاتو بستمو قلقکت میدم تو برام ساک میزنیییییی حالا میبینییییی
تهیونگ که سکوت جونگ کوک دید دوباره به حالت جدیش برگشت گفت:بخاطر این نیومدم پیشت
شنه های جونگ کوک گرفتو به کاشی دیوار توالت چسبود در حالی که صورتشو به صورت بدی به صورت جونگ کوک نزدیک میکرد تو چشاش زل زدو گفت:واسه چی با دخدرای دیگه لاس  میزدی ها؟
در حالی که با لحن به ظاهر اروم میگفت
اما همون لحن اروم جونگ کوکو شاشبند کرده بود
جونگ کوک( عییی دعنت گمشو اونور):به خودم مربوطه
و سرشو انداخت پایین همون لحظه تهیونگ چونه شو گرفتو دوباره نگاه جونگ کوکو به صورتش برگردوند
جونگ کوک:تو که یبار گرفتی منو کردی من را دست از سرم بر نمداری
تهیونگ:من هنوز باهات کار دارم جونگ کوک
جونگ کوک خنده ی ناباورانه ای زدو سرشو به چپ برگردوند
جونگ کوک:تو اگه بخایم دیگه من بهت پا نمیدم
تهیونگ:میدونی من میتونم چیکار کنم
جونگ کوک که داشت عصبانی میشد دستای تهیونگو که دو طرفش بود کنار زدو گفت:هر غلطی دلت میخاد بکنننن
و از دشویی زد بیرون
تهیونگ که داشت به رفتنش نگاه میکرد گفت:هر غلطی دیگه هاا؟
و پوزخند زدو خودشو سمت درو خوروجی برد
.
.
جین*تو انباری*در حال فکر کردن:
جین عین یه مسعله مهمه....
جین:اگه من بخام کاپلش بشم
جین:اون منو میکنه؟
جین:یا من اونو؟
و برگشت سمت موش کنار توپ ها
جین:هی موش تو بم بگو اون کردنی تره یا من؟
موش درحالی که داشت به جین نگاه میکرد برگشتو کونشو سمت جین برگردوند و شروع کرد به شاشیدن
جین: |:
.
.
همه تو کلاس بودنو به درس گوش میدادن دیگه اخرای زنگ بود. تموم ساعتا جیهوپ تو فکر بود
یعنی جیمین پیامو خونده
حتما دلیلش همینه وگرنه چرا جیمین اون طور رفتار میکرد؟
چطور باید از دلش در میاورد؟
بعد اون همه فکر گوشیشو در اوردو رفت تو صفحه چتش با جونگین
جیهوپ*:هی گراز امشب کسو نفرست. بیماری تخم میگیرم انقد میکنم....
جیهوپ*:اره کردمش و لی جونگین اون ماله منه پس دیگه حرف دادنش به شمارو نگین که هویج میکنم تو کونتون
با رضایت به پیاماش خیره شد
باید از دل جیمین در میاورد*
...
چند دقیقه بعد صدای دره کلاس زده شده و ناظم اقای هان وارد کلاس شد
هان:شلوغ نکنید حرفمو بزنم برم. فردا یه جشواره از مدرسه دیگه قراره بیان تو مدرسه ما واسه کمک مالی به کوهی ها میخان بیان.. عاه شماعم میتونید وسیله بیارید
چن:ببخشید اقا منظورتون از کوهی ها بز کوهیان یا چی؟
با حرفش نصف کلاس بعش خندیدن
هان:هاااان؟ کوهی ها یه روستاین احمق
چن:اوووو ینی بز کوهی نگه میدارن که اسم گرفتن
هان:چن فقط ساکت باشه
چن:باشه اقای هان
هان:اهان خاب الان دیگه زنگه وسلام...
.
.
جونگ کوک:استیوووووو مااااامااان من اومدم
استیو با موهایی که به پشت بسته بود خیلی غمگین بهش لبخند زدو رفت بالا
جونگ کوک که شک کرده بود بدنبال استیو باهاش رفت بالا
جونگ کوک:استیو چیشده؟
استیو در حالی که بع اتاقش میرفت گفت:هیچی کوکی
جونگ کوک دنبال یه کلمه موثر گشت
جونگ کوک:بابا بگو چیشده.
استیو همیشه رو این کلمه کراش داشتو هرکاری جونگ میگفتو انجام میداد
استیو:به مامانت نگو جونگ کوک تو شرکت یکی از چکای چنصد نمیلیونی گمشده افتادع تقصیر من... نمیدونم چیکار کنم
جونگ کوک چند دقیقه با استیو حرف زدو ارومش کرد  بعد به اتاقش رفت
جونگ کوک:تهیونگ ممکنه که....
سریع به جیمین پیام داد
جیمین که داشت با پورنی که میدید جق میزد با پیام جونگ کوک داد زدو دست از کارش کشید به گوشیش حمله ور شد
جیمین:چیههههعههه
جونگ کوک:باز وسط پورن؟
جیمین:ارررررههههعه بگو؟
جونگ کوک:شماره تهیونگو از جیهوپ بگیر بم بده
جیمین:چرا
جونگ کوک:نیاز دارم جیمین لدفا... قردا قول میدم بهت بگم
جیمین:هممممم باشه ولی با با جیهوپ حرف نمیزنم میتون از یکی دیگه از دوستام بگیرم
جونگ کوک:ممنون اسی( :
بعد چند دقیقه پیام حاوی شماره تهیونگ به جونگ کوک ارسال شد
جونگ کوک بعد سیو اون شماره با نام مردک کونی بعش پیام داد
جونگ کوک:تهیونگ. جونگ کوکم
به دقیقه نکشید که تهیونگ جوابشو داد
تهیونگ:هومممم چی میخای
جونگ کوک:انقد بیکاره کا زود جواب میده؟ صب کن نمخاد بپرسه شمارشو از کجا گیر اوردم.... عععع بمن چععععع
جونگ کوک*:تو اون کارو با استیو کردی؟
تهیونگ*:کودوم کار
جونگ کوک:موضوع چک چندمیلیونی
تهیونگ*:هممممممم
تهیونگ*:شاید... کی میدونه؟
تهیونگ*:میدونی حیف شد استیو تو کمپانیمون واقعا خوب کار میکرد
جونگ کوک( چت این کیم اون کیمه ینی استیو تو کیم اونا کار میکنه ینی شرکیت کیم مال بابای کیم تهیونگهههه)
جونگ کوک:چیکار کنم ولش کنی؟
تهیونگ:فردا باهام بخواب تا بیخیال استیو شم
جونگ کوک بعد حدود یک ساعت فک کردن جوابشو داد...
جونگ کوک:قبوله...
.
.
.
:سلاممممم D

همممممم بنظرتون پارت بعد اسمات بزارم-.-؟
بازدیدا زیاد شد مرصیییی(((((( :
خااابببب.....
بوص بای تا پارت بعد~لاب







INCREDIBLE ; Vkook AU(+18)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora