سلامم:]
این اولین داستانیه که دارم مینویسمش؛درباره ی زیامه و یکمی لری هم توی داستان هست^^چند تا قسمت از داستانو مث اسمش رو از یه سریال به اسم هیلر (healer) ایده گرفتم و داستانم تقریبا شبیه همین سریاله
داستان درباره ی یه شبگرده(کسی که محموله،نامه... و هر چیزی رو مخفیانه از طرف یکی به یکی دیگه میده و در قبال کارش پول میگیره ) که یکی بهش میگه که دنبال یه پسر بره...
داستان زین تاپه؛به قول یکی خسته شدم که اینقدر لیام زینو میکرد:|
و میشه داستانو به دوستاتون معرفی کنین؟ تا چند روز دیگه پارت اولو میزارم و امیدوارم که خوشتون بیاد گوگولیا:]
YOU ARE READING
Healer [Ziam]
Fanfiction"_پس فکر میکنی که چرا ولشون کرد؟ +اون هیچکس رو ول نکرد!همه اونو ول کردن؛مادرش،پدرش،مادربزرگش... وگرنه کی میخواد یه گوشه توی خودش بشینه و تا صبح به لحظه های خوب نداشتش فکر کنه..."