لمسِ تو

37 8 0
                                    

به چشمانت زل میزنم

ترّه ای از موهای رهایت را به پشت گوشت هدایت میکنم

به چهره ات لبخند میزنم

قلبم با تمام توان میکوبد تا قفس سینه ام را بشکافد و بر پیشانی ات بوسه ای از جنس دیوانگی زند

لبخند پر از ترحم دوستانمان سنگینی به جا میگذارد بر گلویم

گویی که هر لحظه بیچارگیم را بر سرم میزنند

و تو چه مضحکانه هیچ کدام را نمی بینی

نه, مضحکانه نیست!

تو تنها گناهت معشوق یک دیوانه بودن است...

-star paliko

Notes From EverywhereWhere stories live. Discover now