[ یذره بدتر . .¿]
چندروزیه دارم به جواب یه سوال فکر میکنم ...
تاحالا به این فکر کردید که اگعه یکی ازتون پرسید " هویت تو چیه؟"یا "اصلن تو کی هستی ؟"
چه جوابی قراره بدید
شاید باید بگم اسمم هدیه است ، دخترم ، پونزده ساله
ولی میدونی هیچکدوم از اینا رو من انتخاب نکردم نه اسممو نه اینکه دختر باشم یا پسر یا اینکه چندسالمه این ناعادلانه است که "من" این باشم ...
یعنی باید خودمو تو چند کلمه که از پیش برام انتخاب شده و خودم هیچ دخالتی توشون نداشتم توضیح بدم ...
شاید باید بگم چیکار میکنم
عاهان اره من مدرسه میرم ...
فیلم میبینم ...
بازیگر موردعلاقم "تیموتی شلمیه "
اها از تروی سیوان خیلی خوشم میاد ..
نقاشی میکشم ...
اینم یعنی باید خودمو تو علایقم که هر لحظه متغیرن توصیف کنم
من که انتخاب نکردم علایقم چی باشن
فقط سمتشون کشیده شدمم ...
این قدرت درونم بوده عاشق چیزایی بشممُ ...بهشون علاقه داشته باشم
هعیی یعنی من تو چندتا "موردعلاقه "خلاصه میشم
هعی یعنی دنیا اینقدر کوچیک میتونه باشعه
که منو با علایقم بشناسن
مثلا بگن اون دختره که عاشق نقاشی کشیدن بود ...هر اینم خنده داره
مثلا اگه بخان منو با چارتا کلمه بفهموننشون ...
چی باید بگن ... هرکسی باید یه توضیح خاص خودشو داشته باشعه
چرا عادما ...توضیح ندارن .. چراباید تو زندگیم توضیح چیزای مسخره ی دیگه ای از حفظ باشم ولی چیزی درباره ی توضیحی که درباره ی خودم وجود داره ندونم
شاید باید اجزای صورتمو ...انتخاب کنن
اون دختر موفرفریی با قد کوتاه که از دستاش بیزار بود
چرا باید اول توضیح هایی که دربارم میدن دختر باشعه
چرا باید یا دختر باشم یا پسر
چرا نمیتونم چیزی بین این دو باشم
وقتی بچه بودیم تو اینه نگاه کردیم .... هی موهام بلند صورته ظریفی دارم اهان ... پس من دخترم پس باید با عروسکام بازی کنم .....اوه اوپسس موهای کوتاهی دارم قیافه پسرونه ای دارم .... اهان من پسرم هعیی فکر کنم این ماشینه برام مناسب باشع
شاید درباره ی خودم باید بگم
یه هیچی که زیاد فکر میکرد و نمیدونست برای خودش چه اسم صفتی بزاره ... شاید سعیشو میکردمتفاوت باشعه ولی هیچوقت نبود ... میخاست ادما حرفاشو بفهمنن ولی خب این محال بود... از اینده میترسید ... چون باعث تغیرات و سرد شدن نسبت به اتفاقها میشد ... فقط میخاست از لحظهاش استفاده کنه ازشون حسرت نخوره ... هیچوقت امادهی گذر زمان نبود
...
هی واقعا من چیمم
YOU ARE READING
بِهم قول بِده . . !
Short Storyهمه ی آدما یه کتاب از زندگیشون دارن . . . توش چیزایی رو مینویسنن که اتفاق افتاد ... امّا فرقش همینه من خودمو غرق کردم تو چیزایی که اصلا نبودنُ نَیفتادند ...🌻 یسری حرف پر از هیچی یسری کار برای هیچی . . .☄