Chapter 3

335 74 13
                                    

Dear Zayn,

اون من نیست
اون من نیست
اون من نیست
عزیزم
اون من نیست

-Your Liam

Zayn POV.

-زین، عزیزم!

صدای جیجی بود.

-بله؟

پرسیدم در حالی که نمیخواستم از روی تختم بلند شم. جیجی وارد اتاقم شد و توی چارچوب در ایستاد.

بهش نگاه کردم و لیام به ذهنم اومد. اون اینجاست. لبخند زدم. مثل همیشه جذاب بنظر میومد. باورم نمیشه که من با این مردَم. اون همه چیز منه.

-زین!

رشته افکارم با صدای دوست دخترم جیجی، پاره شد. سرم رو تکون دادم.

-ساری، بله عشقم؟

با خنده گفت:

-چیزی نیست زین، من فقط میخواستم بدونم که میتونم با خواهرم بیرون برم؟

سرمو به نشانه رضایت تکون دادم.

چرا من راجع به لیام فکر میکنم؟ اون، جیجی نیست و من هیچوقت دوباره نباید راجع بهش فکر کنم اما اون به هر نحوی که شده راهشو به سمت ذهن و افکارم پیدا میکنه.

برام تعجب اوره که اون چطور اینکارو میکنه. شاید اگه اون هنوز با من بود، تعجب نمیکردم. گاد من دلم خیلی براش تنگ شده!

هر وقت که لیام میخواست بیرون بره، ازم میخواست که باهاش برم چون از اینکه شب تنهایی به خونه برگرده میترسید. جیجی ازم نمیخواد.

چون اون لیام نیست.

رفتم که نوشیدنی از اشپزخونه بردارم. مقدار کمی ویسکی اسیبی بهم نمیزنه. گیلاسی تو دستم گرفتم و به اندازه ای از نوشیدنی پرش کردم که بهم کمک کنه تا گذشته رو فراموش کنم.

{وقت شب}

ساعت یازده شبه و جیجی هنوز خونه نیست و من منتظرم بیاد تا با هم برنامه مورد علاقه لیام رو ببینیم. میدونم نباید اینطوری باشم اما کمی مستم و نمیتونم لیام رو از ذهنم بیرون کنم.

به دفتر کارم میرم و روی صندلیم میشینم. ورقی کاغذ و یک خودکار برمیدارم.

Dear Liam,

اون تو نیست
اون تو نیست
اون تو نیست
عزیزم
اون تو نیست

-Zayn

به اتاق خوابم میرم و اماده میشم که با فکر اون توی سرم به خواب برم.

واقعا هم که هیچکس مثل لیام نیس:)

عال د لاو❤
#Qazal

She's Not Me [Z.M | Persian Translation]Where stories live. Discover now