هفدهمین لبخند

1K 284 24
                                    

از دور نگاهت میکنم،از دور به تویی که روی ویلچرت نشسته ای و از پنجره به آدم های توی حیاط خیره شدی نگاه میکنم.

نمیدونی اینجام،نمیدونی هستم،بی روح شدی هری؛چشم هات بی حسِ.

_بیا تو لویی،دست از خیره شدن به من بردار.

چشم هامو میبندم و نفس عمیقی میکشم و میام داخل؛

_نبودنت سخته هری،چرا خودتو ازم میگیری؟

چیزی نمیگی و به همون حیاط خیره میمونی

_من نمیتونم هری،نذاشتی بگم حرفی که میخواستم بزنم پس منم احترام میذارم بهت و تکرارش نمیکنم اما...نکن هری،ازم نخواه برم،ازم نخواه دور شم،هری تو نورِ قلبِ منی،تو همه وجودِ من شدی،چرا اینکارو میکنی استرابری؟چرا درد میذاری تو قلبم؟

روی صندلیِ رو به روت میشینم و بهت خیره میشم که سرتو پایین میندازی

_واسه همین میگم برو،نمیخوام درد بدم بهت،نمیخوام درد شم برات،نزن اون حرفی که نذاشتم بزنی،نذار نگرانت باشم،حالِ من خوب نیست،انکار کردنش مسخره ست،من همین الانش هم تار میبینمت،نمیخوام ببینی روزی رو که نباید ببینی لویی.

میگی و چشم هات خالی از حسیِ،برام بخند هری،دلم برای لبخندات تنگ شده،دلم برای خطِ لبخدات تنگ شده.

_اگه بودنِ من برات بی اثره،بودنِ تو برای من خوبه،حالم با تو خوبه،حالم کنارِ تو خوبه،قلبم با بودنت آرومه میفهمی؟میفهمی هری؟ دلم تورو میخواد،لبخنداتو،خنده هاتو،اما لال شدم،خفه شدم تا نگم تا اصرار نکنم تا نگی برم،ازم نخواه برم،کنار تو بودنُ دوست دارم.

نگاهم میکنی و میخوای چیزی بگی اما سرفه های مکررت صورتتو قرمز میکنه و بعد قرمزیِ خون میمونه و دستای خونیِ من.

خونِ تو روی دستام میریزه،سرفه میکنی و انگار داری تمومِ جونت رو بالا میاری،

ملافه های سفید و آبی رنگت قرمز شده و من زود جمعش میکنم تا نبینی،

بغلت میکنم و دهنتو میشورم،لب هاتو پاک میکنم و کمک میکنم لباس هاتو عوض کنی

سرشونه هاتو میبوسم و پشتِ هم گریه میکنی،صورتِ خیس از اشک و عرقتو میبوسم و دستای سرد و خنکمو روی سرِ بدون موت میذارم تا خنکت شی بعد از خشک کردن کلاهتو رو از روی سرت میذارم

روی کاناپه میشینم و تورو توی بغلم روی پاهام نگه میدارم و روت پتو میندازم،

گریه هات تموم میشن اما نفست هنوز سخته و فین فین میکنی،

من از وجودِ بی ارزش خودم متنفرم ولی نمیتونم کاری کنم تا خوب شی،من از هرچیزی که باعثِ خوب نشدنت میشه متنفرم،

"گریه نکن عشقِ من،تا ابد برای منی،تا ابد عاشقت میمونم،تا ابد تو قلبم میمونی."

من حاضرم تموم خون های روی بینی و لب هاتو پاک کنم،تا ابد بهت کمکت کنم تا روی پاهات وایستی،

من میتونم بی منت اجازه بدم تاابد بهم تکیه بدی و من همچنان عاشقانه و دیوانه وار بپرستمت.

Delusion [L.S]Where stories live. Discover now