part 2

233 41 7
                                    

«جانگ کوک»

اگه از قبل میدونستم که این قضیه اینطوری تموم میشد هیچوقت به نونا چیزیو نمیگفتم. اما ما که نمیدونیم اینده چه بلاهایی سرمون میاره! میدونیم؟

در باز شد و تارا با قیافه ای توهم رفته وارد خونه شد.
- چرا زودتر نگفتی هاااا؟
+ چ....چیو؟
- هانیول همه چیو بهم گفت!
و این دقیقن همون اتفاقی بود که ازش میترسیدم
+ ت...تارا...
- اسم منو دیگه صدا نزن فهمیدی؟؟؟؟
- تارا مرد
- تارا رفت

+ من....من میخاستم بهت بگم
با عصبانیت داد زدو گفت: چیووو؟؟ که منو احمق و ساده لوح گیر اوردی ؟
به چشمای گریونش خیره شدم و گفتم: من هیچوقت احمق گیرت نیاوردم تارا!
یه دفعه هجوم اورد سمتم و با مشتای پی در پی به سینه ام جیغ میزد: خیلیی پستیی خیلی  عوضی ایی چراا هااا چرااا زودتر نگفتی ...لعنت بهت...لعنت به همتوننن
نمیتونستم چیزی بهش بگم....هیچی واسه گفتن نداشتم !
هرچی که میگفت حق داشت.

به سمت در رفت و با صدای بسته شدن در فهمیدم رفته
حتی نفهمیدم کی اشکام گونه هامو خیس کرد و کی رو زانوهام فرود اومدم.
سرامیک زمین مثل یخ سرد بود ولی من هیچی حس نمیکردم فقط میدونستم زندگی یه ادم بیگناهو نابود کردم .
انقد درگیر خودم شدم که نفهمیدم کی خوابم برد.

یا سردرد بدی از خواب بیدار شدم.
فهمیدم همونجا رو زمین خوابم برده.با کمردرد و سردرد و هزارتا کوفت دیگه از جام بلند شدم و به سمت اشپز خونه رفتم با تک تک جاهای این خونه خاطره داشتیم...نمیتونستم تحمل کنم...انگار درو دیوار دارن داد میزننو میگن: تو اون دختر رو نابود کردی...برو بمیر!

شاید اگه یکم مست کنم یادم بره....شاید اصن همه ی اینا یه خواب لعنتی باشه....
هرچی که گیر اوردمو ورداشتم و یک نفس خوردم....انقد خوردم که دگ هیچی نفهمم....اما یه چیزیو خوب میفهمم اونم اینه که من تارارو‌ نابود کردم....

سرم‌گیج میرفت و همه چیو دوتا میدیدم...بعضی اوقات میخوردم به مبل صورتی و نیلی خونه و بعضی اوقاتم به ستون دیوار اما همه چیز خوب بود تا وقتی که سرم گیج رفت و افتادم زمین.....

«هانیول»

اوفف هرچی به جانگ کوک زنگ میزنم جواب نمیده....نکنه یه غلطی کرده؟؟
سویچ ماشینو سریع ورداشتم و به سمت خونه جانگ کوک حرکت کردم.
دوتا چراغ قرمزو رد کردم و نزدیک بود سه چهار تا عابرو زیر بگیرم.
ماشینو سریع یه گوشه کنار پارک کردمو بدو بدو رفتم تو ساختمون . سوار اسانسور نشدم و با پله ها رفتم بالا.
رمز درو زدم و شتاب رفتم تو اما با دیدن صحنه ی رویه روم هنگ کردم!

امیدوارم از این فیک خوشتون بیاد. اگه خوشتون اومده به دوستاتون معرفی کنین.
اینکه دیر اپ میکنم بخاطر تعداد کمه ووت ها و سینه و کامنتم که اصلا نیست.
پارت قبل سر پنج تا اپ کردم
این پارتم ده ووت پیلیز.
دوستون دارم
کیمیا :)

TruthWhere stories live. Discover now