Part 2🌸

4.9K 623 181
                                    

چشمای غرق خوابشو که با انگشتای گرم خورشید قلقلک میشد رو به سختی باز کرد
لبخند محوی زد چشمای خمار از خوابشو مالید ؛آروم روی تخت نشستو موهای نامرتبشو با دست مرتب کرد که چندثانیه بعد دوباره باحالت اولی روی صورتش پخش  شدن
چشمای خابالوشو برای ملاقات با ساعت دیواری کوچیک روی دیوار چرخوند که با عقربه کوچیکی که به آغوش عدد سه رفته بود مواجه شد

لب هاشو آویزون کرد بعداز کشو قوسی که به بدنش داد  خودشو کنار تخت کشید پاهای سستش رو از تخت خواب آویزون کرد بعد از چند ثانیه پاهای سردشو روی نگاه خورشید که از لابه لای پرده سفید به داخل اتاقش خیره شد بود گذاشت

داغی نرم پارکت اتاق خبر از حالو هوای خوش آسمون میداد به سمت پنجره ی کوچیک اتاقش رفت
آروم دستگیره فلزی پنجره رو پایین کشید که بعد از صدای جیر جیری بازشد  سرشو کمی بیرون برد و دنبال آبی گشت
که طبق معمول روی فضای کوچیک جلوی پنجره کنار تک گلدون روی نرده چوبی  نشسته بود

دستشو زیر نوکش کشیدو با انگشت شستش سر پرنده ی بندانگشتی همیشگیو ناز کرد

-سلام آبی 
لبخندی زدو بعد از شکوندن کلوچه ی مورعلاقه آبی یه تیکه جلوی پاهای کوچولوش گذاشتو بعد از نوازش دوبارش بدون بستن پنجره به داخل اتاقش برگشت

برای شکستن فکه کسالتو خستگی از خواب زیاد قدم هاشو به سمت حموم کج کردو بعد از در اوردن لباس های دیروزش که شب گذشته خستگی روحی جسمیش بهش اجازه نداده بود عوضشون کنه رو توی سبد لباس های کثیف انداخت و خودشو زیر دوش رسوند دستشو روی گردالی کوچیک دوش حرکت داد تا قطره های حبس شده تو تنشو از بند اسارت آزاد کنه

قطره های آب روی موهاش میلغذیدن بعد از نوک موهاش روی صورت گردنش سر میخوردن کم کم همه جای بدنشو فتح میکردن
سعی کرد دوباره دسته جونگکوک خوشحالو بگیره نزاره دوباره تو عمق وجودش بیصدا بشینه و پشت جونگکوکی که از چشاش غم میباره پنهون بشه تا که خوشحالیاش کمرنگ بشن
یکمی شامپو روی موهای نرمش ریختو با نوک انگشتای کشیدش شروع کرد به سرسره بازی روی کف شامپو ی روی موهای کوتاهش

بعد از حموم تقریبا طولانی دوش آبو بستو به سمت حوله ی زردش که همیشه پشت شیشه ی بخار گرفته حموم خودنمایی میکرد رفت که سر راه آیینه قدی توی حموم نگاهشو برای دید زدن قرمزی روی شکمش دزدید
با مکث  دستشو روی کبودی تازه جون گرفته ی رو شکمش گذاشت
از درد اخم ظریفی کردو دستشو برداشت
-حتما واسه دعوای دیشبه

از پشت شیشه بیرون اومد حوله ی زردشو تن کشید آروم از حموم بیرون زد
نسیم خنک به صورت نمدارش میخوردو اآفتاب پاهای سفیدشو بوسه میزد
امروز برای یه روز پاییزی زیادی گرمو لذت بخش بود

آبی از لای پنجره ی باز توی اتاق سرک کشیده بودو الان در حالی که روی لبه میز وایساده بود روی کلوچه های کامل نوک میکوبید

Hidden Dream | VkookOpowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz