کودک با سردی به چراغ های رنگی کنار خیابان نگاه میگرد.
بلاخره سبز!
"آقا، آقا، "
مرد به شیشه ماشینش که به آرامی کوبیده میشد نگاه کرد، و چشم هایش!
غروری سیاه،
مطلقا سیاه!
YOU ARE READING
"WHO AM I TO YOU" Z.M
Fanfictionاو فقط نه سال داشت، اما چشم هایش! دلبری صدساله. خطر! این داستان میتواند باعث خراش روح روانتان شود.