لطفاً بخونید.خیلی مهمه!
سلام به همگی. ممنونم که اینجایید.
راستش وقتی اوایل این فنفیک رو خوندم دوست داشتم ترجمش کنم تا بقیه هم بتونن بخوننش و همه اون حسای عمیق و قشنگی که توش هست رو تجربه کنن.
اما میترسیدم که نتونم یا سنگین باشه کار یا هرچیزی.
تا اینکه متوجه شدم داره ترجمه میشه.
و خب بیخیالش شدم اما اون ترجمه نصفه نیمه موند و فکر میکنم یجورایی بقیه فراموشش کردن.
منم همینطور راستشو بخواین:)))
۲ ۳ تا کار ترجمه کردم و دستم بیشتر راه افتاد و اعتماد به نفسم بیشتر شد.
و به خودم اجازه دادم دوباره به ترجمه کردنش فکر کنم اما امان از کنکور!
یک سال تمام عقب انداختم اینکارو ولی ۲ ۳ ماه قبل تصمیم گرفتم به هر روشی که شده نویسنده اصلیشو پیدا کنم ازش اجازه ترجمه بگیرم.
اینکار انجام شد و من پیام دادم به نویسنده و منتظر جوابش بودم تا اینکه یکی دو روز بعد متوجه شدم مترجم محبوبِ زیام شیپرا StylinMayne توی مسج بوردش پیام گذاشته که قراره اون ترجمه نصفه کاره رو کامل کنه و خب حقیقتاً قلبم شکست.
گریه کردم اونشب.خیلی:)))
و گِس وات؟ فرداش نویسنده جواب منو داد که آره عزیزم بفرما ترجمه کن فقط اسم منو یادت نره و فلان.
و من گیج شدم... کار قرار بود ترجمه بشه توسط یه مترجم دیگه و نویسنده به منم اجازه داده بود؟ اصلاً با عقل جور درنمیومد...
پیگیر شدم ببینم چی شده و لینک کارو براش فرستادم و متوجه شدیم که اولین اکانت اجازه ی ترجمه نگرفته بوده.
نویسنده گفت به اون اکانت پیام میده و ته و توی قضیه رو درمیاره...با خودم فکر کردم با این اوصاف اجازه به من نمیده که هیچ، از این قوانین کپی رایت استفاده میکنه و داستان میشه.
خلاصه...من به StylinMayne پیام دادم و بهش گفتم و اونم نمیدونست جریان چیه ولی قول داده بود اونکارو تموم کنه.
و حالا ما چی داشتیم؟
من گیج و مشتاق و پیگیر به همراه اجازه نویسنده
و ایشون که کلی منتظر مونده بود و گیج بود. قول داده بود و نمیخواست بدقول بشه.
کلی حرف زدیم و صحبت کردیم و کنار اومدیم با هم و پرینسس مال من شد در نهایت:)))
قرار نبود حرفی زده بشه از این مسائل اما ترجیح دادیم موضوع رو روشن کنیم برای همه.
اینا رو توضیح دادم چون احتمال میدادم که خیلیاتون منتظر ترجمه اینکار توی اون اکانت بودید و قطعاً براتون سوال پیش میومد که چیشد یهو؟ چرا یکی دیگه داره ترجمش میکنه؟
همین:))
پرحرفی کردم. باید عادت کنید البته:)))
ممنون که خوندید.
پارت بعدی یه آشنایی مختصر و توضیح راجع به پرینسس هست.
اونم بخونید.
=]
YOU ARE READING
princess- "persian translation"
Fanfiction-زین کنار گوشم زمزمه کرد:"ولی نگران نباش پرنسس، من هیچوقت تنهات نمیذارم. چون نابود کردن زندگیت زیادی برام سرگرم کنندهست." صداش تاریک و پر از نفرت بود...