یک سال پیش کیم سوکجین مرگ رو به چشم دید و به زندگی برگشت اما اون چیزی مهمتر از زنده بودن رو تو دنیای زیرین،دنیای مردگان جا گذاشت.
اون عاشق شد ولی »زندگی«اونها رو از هم جدا کرد!
جین عهد بست تا دوباره پیش عشقش برگرده و حالا اون اینجا بود، درست مقابل دروازهی دنیای زیرین
_عشق من!من دارم میام.سر قولمون موندم اما اینبار دیگه نمیخوام ترکت کنم.
زندگی نمیتونه مارو از هم جدا بکنه!
چشماش از خوشحالی برق میزند.اون یک سال دوری رو تحمل کرده بود تا امروز برای همیشه به عشقش بپیونده
نفس عمیقی کشید،لبخندی زد و به جلو قدم برداشت.
.
.
.
.
.
.
./ارباب کسی که منتظرش بودید از دروازه عبور کرد.ایشون الان اینجا هستن در دنیای مردگان
شنیدن این جملات کافی بود تا گره از اخم هایش باز بشه و لبخندی روی صورتش نقش ببنده و چشمهای تاریک و بی روحش غرق در نور و درخشش بشن.
سریع شنلش رو که ترکیبی از مشکی و قرمز بود به تن کرد به سمت دروازه به راه افتاده تا هرچه سریع تر به این دوری و انتظار یک ساله ولی دردآور پایان بده.
به دروازه که رسید عشقش رو دید که متعجب به اطراف نگاه میکرد.
نمیخواست با جلو رفتنش حس کنجکاوی رو از اون بگیره حتی با اینکه سخت دلتنگ بود!
پشت ستونی ایستاد و چشمهایش رو به موجود ارزشمند روبروش دوخت.
موهای بنفش رنگش اون رو جذاب تر کرده بودن.لباس و شلوار سفید با لکه های بنفش و صورتی تنش بود.
انگار اینطور لباس پوشیده بود تا بیشتر از قبل نامجون رو عاشق خودش بکنه و اجازه نده تا اون لحظه ای از فکر کردن بهش دست برداره.
با لبخندی که تمام مدت به لب داشت جلو رفت و خودش رو به جین رسوند.
وقتی نگاه هاشون به هم گره خورد بدون اینکه این اتصال شکسته بشه نامجون هم شد و بوسه ای روی دستهای ظریف و جذاب عشقش کاشت که باعث خنده جین شد.
گونه های جین رنگ گرفتن و ضربه ای به شونه نامجون زد که باعث شد اون هم بخنده
هردو از این دیدار دوباره خوشحال و هیجان زده بودن اما نامجون خوب میدونستم که عشقش متعلق به دنیای اون نیست.قلب اون هنوز میتپید و تنش گرم بود و نفس میکشید.چیزهایی که نامجون نداشت.
نامجون اونقدری عاشق بود که بخواطر عشقش از خودش دست بکشه پس حاضر نبود تا برای باهم بودنشون جین تپش قلب و گرمای تنش رو از دست بده!
سکوت بینشون توسط جین شکسته شد
_هههییی؟کجای جونی؟بعد یه سال همو دیدیم و تو هیچی برای گفتن نداری؟
و ابروش هاش رو بالا انداخت و منتظر حرفی از طرف عشقش موند.
نامجون برگشت و به صورت زیبای اون چشم دوخت. پوست سفید و بلوری.چشمهای کشیده و تیره بین خوش فرم و لب های پفکی و قرمز رنگش.
چی میشد اگه خونی تو اون لب ها نمیچرخید؟اگه گرمای الانش رو نداشت؟
لبخدی زد و "رسیدیم" ای گفت و دروازه ها باز شدن.
بوسه آروم و پرعشقی روی گونه های جین کاشت و جملش رو ادامه داد
+به دنیای من خوش اومدی ملکه من.
ته دل جین از این همه عشق و محبت لرزید.نزدیک تر رفت و دستش رو قفل بازوی نامجون کرد و با هم وارد امپراطوری مردگان شدن.
جین زیر نگاه های متعجب مردم به میشد که رو به نامجون پرسید
_جون!چرا مردنت عجیب نگاهمون میکنن؟
+چون از اینکه من موجودی به زیبایی تو رو ازشون دزدیدم و عاشق خودم کردم ناراحتم و حسادت میکنن و لبخندی درخشانی زد و جین رو به آغوش کشید
اون هم متقابلاً لبخندی زد و به وضوح هجوم خون به گونه های رو احساس میکرد.
.
.
.
.
.
.
به اتاق نامجون رسیدن و وارد اتاق شدن. دیزاین اتاق ترکیبی از رنگ های قرمز و مشکی و طورهای یشمی رنگ بود
اینه ی سیاه با طرح جمجه روی دیوار بود و زیر اینه میز قرمز رنگی که عود روی اون قرار گرفته بود و اتاق رو خوشبو میکرد نزدیک تخت رفتن تا بشینن و اونقدر حرف بزنن تا همهی دلتنگی های این یکسال رو از بین ببرن که چشم جین به گل رز مژمرده کنار تخت افتاد
+اینجا هیچ چیز نمیتونه زنده بمونه نه این گل و نه هیچ موجود دیگه ای.
دستش رو زیر چونه جین گذشت و صورتش رو سمت خودش برگردوند و با نگاهی غرق در ما امیدی و ناراحتی ادامه داد
+تو هم اگه بیشتر از یک روز اینجا بمونی میمیری و یا چیزی از این قلمرو بخوری.
روحت و جسمت برای همیشه اینجا میمونه و دیگه هرگز نمیتونی روشنایی خورشید رو ببینی.
من عاشقتم اما میخوام که بری.عشق ما یه عشق محاله. نمیخوام گرمای تنت رو بخواطر کسی مثل من از دست بدی!
دستهاش رو پایین آورد و به جای نامعلومی خیره شد ته دلش اون حس خودخواهی وجودش خواستار موندن جین بود حتی اگه اون میمرد ولی این عشق نبود.
نامجون اونقدر عاشق بود که بزاره جن بره و دیگه هرگز اون رو نبینه
جین دستهای نامجون رو گرفت و فشرد.خم شد و به صورتش نگاه کرد و لبخندی زد. درمورد مرگ دودل بود اما مطمئن بود که نامجون رو کنار خودش میخواد پس از سد مرگ هم عبور میکرد.
بلند شد و روی پاهای نامجون نشست.دستهاش رو قاب صورتش کرد و بوسه پرعشقی رو آغاز کرد و کم کم نامجون رو وادار کرد تا دراز بکشه.
نامجون که از کار جین شکه شده بود چشمهایش رو چند بار بهم زد و در بوسه ای که جین آغاز کرده بود همراهیش کرد
دستش رو روی پهلو های جین گذاشت و اونرو روی تخت خوابوند.
زبونش رو مدام به دندون های جین میکوبید و ازش اجازه ی ورود به اون حفره ی داغ و خیس رو میخواست.
جین دندون هاش رو از هم فاصله داد و زبون سرکش نامجون جای جای دهن اون رو مزه میکرد
YOU ARE READING
The Ruler Of The Dead»oneshot«
Fantasyتا حالا شنیدید که مرگ دو عاشق رو از هم جدا میکنه اما اگه زندگی باعث این جدایی باشه عاشق و معشوق چه تصمیمی میگیرن؟؟! #اسمات +۱۸ couple:namjin