Part 01

1K 107 31
                                    

──────✧◈✦◈✧──────

آری!
آنروز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور! 
من نمیدانستم معنی "هرگز" را
تو چرا باز نگشتی دیگر؟!

چشماشو محکم روهم فشار داد تا پلکش نپره و دستش رو نشه. "پیس پیس" صدای پاشیدن ادکلنش بود. "تق" درشو نبست و همونجوری گذاشتش جلوی آینه! لابد الان هم دستی توی موهاش کشید، عینک آفتابیشو بی دقت روی میز گذاشت؟ کتش رو ورداشت... بالای سر جین رفت، نگاهی به چشمای بسته اش انداخت و بوسه ای روی پیشونیش کاشت و بدون حرفی از در رفت بیرون!
"تق... تیک...تیک" صدای بسته شدن در رو که شنید، چشماشو باز کرد!نگاهش افتاد به میز توالت. دقیقا همونجوری که تو ذهنش با چشمای بسته تصور میکرد، در ادکلن باز، عینک آفتابیش شلخته و بی دقت روی میز... و... و... بوی ادکلنش! لعنت کل اتاقو پر کرده بود!
درست مثل هرروز. تکرارِ مکررِ تکرار!
چشماشو روهم فشار داد و برای فرو خوردن خشمش، نفس عمیقی کشید که ذرات معلق ادکلن فرو رفتن توی گلوش.
با دهن بسته عوقی زد و خودش پرت کرد توی سرویس بهداشتی! پشت سرهم عوق زد... با فشار... با درد...از عمد. میخواست بالا بیاره تا شاید این زندگی به گوه کشیده رو تف کنه توی کصافتای فاضلاب.

کلافه توی آسانسور خالی، نگاهی به ساعتش انداخت که لرزیدن گوشیش رو توی جیب کتش حس کرد. الکس بود:
-هی مرد! چطوری مونی؟
صدای شادش، همیشه براش لذت بخش و پر از انرژی بود:
-خوبم الکس، تو چطوری؟
اونور خط سکوت شد و صدای فوت کردن اومد، معلوم بود داشت
سیگار میکشید:
-منم خوبم! اون دوست پسر خوشگلت چطوره؟
نامجون زورکی لبخند زد، انگار که شخص پشت خط میتونست ببینتش! خوشش نمیومد درباره جین اینجوری صحبت کنن:
-جین هم خوبه! کاری داشتی؟

دوباره صدای فوت کردن و "دینگ"! آسانسور توی لابی برج متوقف شد و صدای گرفته از دود الکس به گوش رسید:
-میای بریم کلبه؟
با قدم های محکم از برج بیرون زد و سری هم برای نگهبان تکون داد. قرار بود امروز ماشین رو برای جین بذاره!
اولین قدم رو که توی خیابون گذاشت، دونه ی برف نرمی روی صورتش نشست و به همون سرعت هم آب شد. قلقلکش اومد، بینیشو چین داد و دست آزادشو کشید به چشماش. دوباره صدای الکس به گوش رسید:
-الو نامجون؟ هستی پسر؟

دستشو برای تاکسی تکون داد:
-هستم!چی گفتی؟

صدای شلوغی از طرف الکس میومد:
-میگم میای بریم کلبه؟ با بچه ها برنامه ریختیم!

نامجون "هومی" از ته گلو کرد، تاکسی جلوی پاش رو ترمز زد. در عقب رو باز کرد، نشست و به راننده ادرس داد:
-میام ال، چن روزه؟

الکس از پشت گوشی روبه دوستاش با لهجه ی روسی غلیظ فریاد کشید "یه لحظه خفهههه شین" و بعد توی گوشی غرید:
-چی گفتی مون؟ نشنیدم؟

MAYBE IN FUTURE حيث تعيش القصص. اكتشف الآن