پارت ١١

977 134 248
                                    


سلام

ووت و کامنت یادتون نره..

------
لیام- چی میخوای؟؟

زین با زبونش لباشو تر کرد و سرگرم شده لیام رو نگاه کرد...

زین- تو... برای یه ماه

لیام شکه فقط نگاهش کرد و بعد خنده عصبی کرد...

لیام- داری سر به سرم میزاری...

زین خیلی جدی خودشو رو مبل جلو کشید و فاصلشون رو کمتر کرد.. تو چشمای شکلاتیش زل زد..

زین- تو عمرم انقد جدی نبودم...

بلند شد و سمت میز کارش رفت و از کشوی میز یه پوشه بیرون اورد و جلو لیام که با بهت و شکه نگاهش میکرد، رو میز انداخت..

زین- خون بهای پسره س.. میتونی رد کنی.. هیچ اجباری نیست..

لیام پوشه رو برداشت و باز کردش، کاغذا رو بیرون اورد...با چشمایی که گردتر نمیشد، به عنوان قرارداد نگاه کرد.. لبهاش از تعجب از هم باز مونده بود.. چند بار سعی کرد چیزی بگه ولی هیچ حرفی پیدا نکرد... اون میخواست برای یه ماه، همه جوره لیام رو داشته باشه..

زین- امضاش کن تا همین الان به رانندم بگم تو رو پیشش ببره... اون تا تموم شدن قرارداد تحت حفاظت منه و بعد یه ماه میتونه با یه هویت جعلی هرجای دنیا خواست بره...

پسر کوچیکتر تو شک قرار داد بود و نگاه گنگش رو صورت زین میچرخید..کاملا شکه بود و نمیشد فهمید داره به چی فکر میکنه...

زین بیتفاوت پشت میز کارش نشست..مشغول انجام دادن کاراش شد..

زین- تموم روز رو وقت ندارم..

لیام- واقعا فک کردی من این شت رو امضا میکنم؟ فک میکردم باهوش باشی...

زین به پشتی صندلی تکیه داد و بی تفاوت نگاهش کرد..

زین- چرا نباید امضاش کنی؟ تو خودت نکته ضعفاتو رو میز من گذاشتی..

به دوتا عکسی که گوشه میزش بود و خود لیان بهش داد بود اشاره کرد..

لیان- داری تهدیدم میکنی...

مثل فنر از جاش پرید.. دستاش از خشم مشت شده بود و رگ دستاش برجسته شده بودن..

زین- نه سوییت هارت.. فقط شرایطو برات گوشزد کردم..

لیام- اونطوری صدام نزن..

نفس عمیق کشید و سعی کرد خودشو اروم کنه..زین یه عوضی عقده ای بود..

لیام- میتونم فک کنم.

زین بدون اینکه نگاهش کنه.. سرشو به نشونه مثبت تکون داد..

کلافه سمت در حرکت کرد و قبل اینکه دستگیره در رو بچرخونه صدای زین میخکوبش کرد...

Real punch [l.s_z.m]Where stories live. Discover now