قضیه اینه، زین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. این مسئله بزرگ یا همچین چیزی نیست، اونا کنار هم وایمیسن وقتی توی یک مصاحبه قرار دارن و اون دستشو دور کمر هری حلقه میکنه و به ارومی دستشو بالا پایین میبره.. و حتی متوجه هم نمیشه که داره اینکارو میکنه (ناخوداگاه انجامش میده).
و هری بنظر میاد اهمیت نمیده و خودشو به لمس زین میسپاره، یا بهش تکیه میزنه در حالی که داره جواب سوالی که ازش پرسیده شده رو میده. فقط وقتی که اونا مجبور میشن حرکت کنن زین میفهمه که از اول داشته اینکارو میکرده.هری هم متوجه نمیشه و اهمیتم نمیده راجبش، پس زین فراموش میکنه که به خودش بیاد(وقتی داره نوازشش میکنه). وقتی توی مصاحبه مبل ها زیادی کوچیکن، زین هریو روی پاهای خودش مینشونه دستاشو دور کمرش حلقه میکنه، هریم به سینش تکیه میده. وقتی اونا کنارهم وایسادن زین از پشت دستاشو به سمت رون هری میبره و انگشتاشو روی باسنش میکشه، و وقتی به خودش میاد که میفهمه داره هریو ناخواسته تحریک میکنه.
لویی پنج دقیقه تمام با صدای بلند به اون میخنده وقتی زین نوک دماغشو روی ماله هری میذاره توی یک بوسه ی اسکیمویی ( توی این بوسه فقط نوک دماغاشونو بهم میمالن و معمولا ی بوسه دوستانس)
زین یکم خجالت میکشه، میخنده و ناشیانه پشت کلشو میخارونه. این خیلی راحته که توی هری غرق بشه و حتی متوجه هم نشه کاری که داره انجام میده رو دوتا رفیق انجام نمیدن مگه اینکه باهم قرار بذارنخب، این واقعا مشکل بزرگی نیست. بجز اذیت کردن گاه به گاه پسرا، این موضوع اونو ازار نمیده، و بنظر نمیاد هری بخاطر این کار اذیت بشه
پس زین به کارایی که انجام میده فکرنمیکنه، و تقصیر خودش نیست.____
این اولین کاریه که دارم ترجمه میکنم ( with fucksun ) امیدوارم خوشتون بیاد.
حمایت فراموش نشه ♡
YOU ARE READING
Basorexia [stylik †]
Romanceزین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. {short story} " ترجمه "