ヾ(๑╹◡╹)ノ"

1K 118 27
                                    

باورتون نمیشه دیروز چیشددددد
البته شب بود
ولی خب...
اینش مهم نیس مهم اینه ک گذشته بود
خب
وی اینجا داره از خجالت اب میشه و زیر پتو قایم شده


خببببب مننننن یهههه دوستتتت پیدا کردمممممم کهههههه اونم ddlg و دختره
و خیلی مهربونههههه و خیلی کیوته و میگ ک مامی عه ولییییی خیلی باتم عهههههه ولی خب بشم میاد ک تاپ هم باشه ولی خب
حالا این ک چیه ب من چ
میخاستم اینو بگم ک
من بش گفتم پیشیو اینا بعد بش گفتم من گربه ندارم و گربه میخام و گربم شددددد
عنققق کیوت بوددددددد
بعد باهم بازی کردیییییییییم اون ی گربه قضایی بود منمم پرنسس بودمممممممممم و خیلییی خوب بود
تو عمرم عنق تو لیتل اسپیس فرو نرفته بودم
توی فیکشنا لیتلا میگن ک حتا اسم خودشونو فراموش کرده بودن یا عصن متوجه رفتاراشون نبودن و منننن همیشه میگفتم واه کصخلنا
ومننن دقیقا این جوری شد‌ههه بودم
بعد وسطاش بش گفتم ک ( از اون جایی ک امتحان داشتم ) وقتی ساعت ۱۲:۳۰ شد دیگ بام حرف نزنه چن من میدونستم عگ این کارو نکنه من تا صب درس نمیخونم و مااا وسط بازی بودیم وقتی ساعت ۱۲:۳۰ شد و همین کارم کرد
دلم میخاس بکشمشششش واقعا تو لیتل اسپیس بودم ووووووووو وقتی ک این جوری شددد برای ی رب عصبانی نشسته بودم
خلاصه بگم ککککه خیلی خوش گذش
همین دیگ
خدافص

*•.¸♡ سخنان یه لیتلِ اندرایج ♡¸.•*Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang