*همیشه از تنها کسی ضربه میخوری که دوسش داری و باعث بانی ضربت همون میشه*
روزی روزگاری یک خانواده فقیر تو مینی سوتا زندگی میکردن اونا ۲ تا بچه داشتن که اسمهاشون هری و نیک بود نیک پسر بزرگ خانواده بود وقتی که پدر و مادرشون کشته میشن نیک هری و اذیت میکنه و میزنه هری فقط ۱۲ سالش بود و نیک هجده سال وقتی هری چهارده سالش شد شروع کرد به مست کردن، تتو کردن و کار های بد دیگر وقتی پانزده سالش شد با کارت شناسایی جعلی به بار و کلاب میرفت و با دخترای مختلف میخوابید وقتی ۱۷ سالش شد ی تیم گنگ درست کرد که ۵ پسر و ۲ دختر توی اون بودن
از یک طرف دیگه خانواده خیلی پولداری بودن که ی دختر و ی پسر داشتن دختر خانواده خیلی بدجنس و مغرور ولی درعین حال خوشگل بود و خیلی از سرای دانشگاه ارزوی فقط ی شب با اون بودن و داشتن
یکروز وقتی که سارا توی خونه تنها بود و داشت اهنگ گوش میکرد و با اهنگ خودش و تکون میداد زنگ در و میزنن سارا فکر کرد که پدرش و نامادریش هستند رفت و سریع همه جا رو مرتب کرد و کتاب و برداشت و روی میز گذاشت اما وقتی در و باز کرد سیاهی مطلق همه جا رو گرفت و سارا دیگه نبود و تنها چیزی که از اون دختر بیچاره باقی مونده بود ی گوشواره ابی بودسلام گایز این داستان جدیدمه و من امیدوارم که شما خوشت بیاد پارت هاش یکم کوتاهه ولی من امیدوارم خوشتون بیاد. یکم پارت هاش کوتاهه ولی به بزرگی خودتون ببخشین🙏🙏 بچه ها من ی نفر که اضافه کردم بع داستان و الان بهتون معرفی میکنم
Selena Gomez as christina Payne
YOU ARE READING
the life game
Actionقلبش روحش جسمش فقط مال منه مغرور بودنش چشماش و موهاش Cover by @rosavmp