🔥پارت۱:

138 22 6
                                    


همه جارودود وآتیش گرفته بود ازهمجاصدای شلیک وفریاد رومیشدتشخیص داد.......
درحالی ک بادستش چشماشوپوشانده بودبه طرف هدفش ک اون عمارت بزرگ لنتی بود حرکت میکرد.....از تنفس دود وگرد وخاک حالت تهوع وسرگیجه گرفته بود اما نه اون نباید ازدستش میداد کلی برای این عملیات تلاش کرده بود۴ماه تمام ازپسرش چانیول دورنمونده بود ک الان شکست بخوره.....
اروم اروم به سمت عمارت قدم ورمیداشت وگاهی برای اطمینان از امنیت پشت سرشونگاه مینداخت..... بالاخره باکلی زوربه ورودی عمارت رسید......بایک دستش در ورودیو هل داد وبرای اطمینان دست دیگرش روی کمر اصلحش بود...بعدازمطمعن شدن از اوضاع بدون توجه به خرتوپرتای دور واطرافش سمت پله ها پا تند کرد....
+ مجبورن این پله ی مارپیچی لعنتیوبسازن تادیدنداشته باشه وتازه انقدر زیاد باشه؟(بابامامعماراازکجابدونیم میخواین گانگستربازی دربیارین والا)
همونطورک باخودش درگیربودوبه سمت بالای پله ها میرفت ،حرکت چیزیوپشت سرش حس کرد، میتونست دقیقا سایه اونوروی دیوارکنار سرش ببینه....نبایدریسک میکردیه حرکت اشتباه باعث میشدجونش به خطربیوفته همونطور ک به عقب میچرخیداصلحش روهم از غلافش بیرون کشید....وقتی کاملابرگشت سردی اصلحه رو روی سرش حس کرد.........

Has llegado al final de las partes publicadas.

⏰ Última actualización: Mar 19, 2020 ⏰

¡Añade esta historia a tu biblioteca para recibir notificaciones sobre nuevas partes!

🔥OGHAB DORKH🔥Donde viven las historias. Descúbrelo ahora