دختره پررو

1.8K 218 67
                                    

Writer💚


مربی اوکای داشت بچه ها را دور هم جمع میکرد

توی سالن دنبال کاگیاما و هیناتا میگشت

کاگیاما را دید که از توی درمانگاه بیرون امد

او را صدا زد تا بایستاد کاگیاما بعد از شنید اسمش ایستاد و به سمت صدا برگشت و مربی اوکای را دید

+کاری داشتین مربی؟


-اره تو برو پیش بقیه توی حیاطن

+هم!

-راستی هیناتا کجاست؟

+توی درمانگاهه

و بعد رفت

مربی اوکای به رفتن کاگیاما نگاه کرد و گفت:ناراحت بنظر میومد

بعد از گفتن این حرف وارد درمانگاه شد و خشکش زد توی ذهنش گفت: صبرکن ببینم هیناتا داره لباس میپوشه وکاگیاما هم تازه از درمانگاه اومد بیرون.بنی...هاع...


چشماشو باریک کرد و به هیناتا گفت:داشتین چیکار میکردین؟

هیناتا که حالا صاف جلوی مربی اوکای وایستاده بود با دیدن این حالت مربیش تعجب کرد

+شونم ضرب دیده بود کاگیاما برام اسپری درد زد(بازم میگم اسمشو نمیدونم کسی میدونه اسمشو بگه)



-اها که اینطور زود باش بیا می خوایم راه بیافتیم

+باش مربی


و باهم بیرون رفتن


همه سوار اتوبوس شدند هیناتا جلو ترین صندلی اتوبوس را برای نشستن انتخاب کرد و نشست


ولی کاگیاما بجای اینکه مثل همیشه کنارش بشینه اخرین صندلی رو انتخاب کرد
از هم دور بودند و فقط مربی اوکای این فاصله رو فهمیده بود



باخودش گفت:ینی بینشون اتفاقی افتاده؟باهم دعوا کردن؟؟


به مدرسه رسیدند

همه به خانه هایشان برگشتند

کاگیاما مثل همیشه با دوچرخه به خانه میرفت ولی ایندفعه سوارش نبود تصمیم گرفته بود قدم بزند



که ناگهان زنگ گوشیش به صدا درامد گوشیشو از توی جیب لباسش بیرون اورد و نگاهی بهش انداخت روی صفحه نوشته بود "هاناکو_چان" ابروهاش از تعجب بالا رفت و رد تماس داد  گوشیشو توی جیبش گزاشت و(چ)ارومی گفت(خودتون میدوتین چجوری تلفظ کنین دیگه) و به راهش ادامه داد





رسید به خانه مثل همیشه خالی بود(از ادم) رفت توی اتاقش و روی تختش دراز کشید


و مثل همیشه با توپش پاس تمرین میکرد و یا خودش گفت:‌ بعد از اینهمه وقت بهم زنگ زده؟دختره پررو


هیناتا به خانه رسید


داخل اتاقش رفت


حالت تهوع داشت ناتسو وارد اتاقش شد و با هیجان گفت:نیی چان!نقاشی جدیدمو ببین


هیناتا بیحال بود و اروم نقاشیو از دست ناتسو گرفت و نگاهی بهش انداخت و ناگهان همه محتویات شکمش رو بیرون ریخت نقاشی ناتسو کاملا کثیف شده بود




نقاشی از کاگیاما و هیناتا در حال بوسیدن هم بود



ناتسو با گریه رفت پیش مادرش و گفت:مامان مامان نی چان نقاشیمو خراب کرد



-چی چرا نقاشیتو خراب کرد الان میرم دعواش میکنم



با عصبانیت در اتاق هیناتا رو باز کرد و گفت:شویو!چرا...؟


حرفش با دیدن هیناتا نصفه ماند هیناتا بیهوش شده بود


سریع و با استرس زنگ زد به امبولانس و شرایط را تعریف کرد



مردی که داشت با او حرف میزد سریع امبولانس به خونه انها فرستاد.




هیناتا رو به بیمارستات رسوندند و به او سرم وصل کردند



مادر هیناتا سریع پیش دکترش رفت و با استرس پرسید:چیشده؟چه اتفاقی افتاده؟به من بگید من تاقتشو دارن


-چیزی خاصی نیست بخاطر استرس و اضطراب شدیده ۲روز باید اینجا بمونه



+هوففف ممنونم اقای دکتر



🧡💙🧡💙🧡💙🧡💙🧡💙🧡💙🧡💙🧡

ادامه دارد...


امیدوارم لذت برده باشین💛💚


هوم ینی هاناکو کی میتونه باشه؟🤔
😁

haikyuu(special case)Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ