❅The night is coming❅

75 9 0
                                    

شب که میرسد تو را در گوشه ای از مسیر افکارم پیدا میکنم. فورا
یک قلم از اتاقم قرض میگیرم و تورا به جمله تبدیل میکنم. کاغذ از دلتنگیه کلمات بغض میکنه و قلم از بغض من به لرزش درمیاد. لطفا زودی برگرد اینجا. میبینی اینجا کل اتاقم حتی بالش روی تخت هم از دوری تو خیس از اشک میشه. شب که میشه من اینجا نشستم در انتظار تو. اگه اومدی لطفا به گوشه ترین قسمت اتاق سر بزن. اونجا یه ادم مچاله و تنها پیدا میکنی که هر چند دقیقه اسمتو زمزمه میکنه و لباش با شوری اشک میخندن. نمیخوام غمگینش کنم اما وقتی اون پیشم نیست،وقتی چشمای قشنگش بهم زل نزدن،وقتی حتی وجودش هم دیگه برای من نیست چطوری به خودم جرئت بدم و شاد باشم ؟!
من هر شب به خودم اعتراف میکنم. اعتراف میکنم که بدون تو بین اینهمه جمعیت از ادمای خوش خیال تنها ترین ادم دنیام. من بدون تو از اشک های روی صورتم هم تنها ترم. لطفا اگه یه شب اومدی پیشم چند ساعت خواب و یه قرص ضد بغض هم با خودت بیار که بیش از حد محتاجم بهشون. بهشون محتاجم چون فقط با وجود توعه که میتونم اونا رو پیدا کنم. حالا که نیستی فقط شبا میرسن و تنها چیزی که میفهمم جمله هاییه که در وصف تو مینویسم. شب که میرسد ...

𝑇ℎ𝑜𝑢𝑔ℎ𝑡 𝑤𝑟𝑖𝑡𝑡𝑒𝑛࿐Where stories live. Discover now