+تو واقعی نیستم..
_من واقعی ترین اتفاقیم که برات افتاده
+من خسته ام، باید به این زندگی خاتمه بدم..
_زندگیه ما خلاصه میشه به هم.. منتظرتم پیدام کن و بیا پیشم..______________________________
با روان نویس آبی کنار چندتا از نوشته ها رو تیک زد و نگاهش رو از برگه های گزارش ماهانه گرفت.
عینک طبی شو از روی صورتش برداشت لبخندی روی صورتش نمایان شد.
دستاشو بهم گره زد و چشماشو توی صورت پسر لاغر اندام که داخل اون لباس گشاد آبی کوچیکتر از واقعیت به نظر میومد خیره شد، اون با پای چپش روی زمین ضرب گرفته بود.
_خوبه، دارم امیدوارم میشم زین.
پسرک دستی توی موهای بلند و مشکیش کشید و به عادت همیشگیش پیرسینگ بینیشو به بازی گرفت و زل زد توی چشمای دکتر و گفت:
_خب؟!
دکتر که حالت های اظطراب اون پسر و به خوبی میشناخت پس از پشت میز بلند شد و دورش زد، لیوانی رو پر از آب کرد و کنار پسر نشست و لیوان رو به دستش داد.
+آروم باش پسر، همه چی خوبه و تو باید آروم باشی، هیجان کار دستت میده.
+اینو بخور
با چشم هاش به لیوان توی دست پسر اشاره کرد و منتظر موند.
زین لیوان رو یک نفس بالا کشید و اونو روی میز برگردوند دستشو روی دست دکتر که روی پاش بود گذاشت و سرشو تکون داد نفس عمیقی کشید و تا 5 شمرد.
1(نفس عمیق
2(نفس
3(نفس
4(نفس
5(نفس عمیق_خیله خب! آرومم ،بگو.. حرفتو ادامه بده ایان
دکتر چشمای آبی شفاف رو به معنی آرامش بهم زد و ادامه داد و با دستش پای اون پسر رو که حالا لرزشش کمتر شده بود رو فشار داد.
+درسته، حالت داره بهتر میشه و ظاهرا داری به داروها بعد این همه مدت جواب میدی زین اگر تا ماه دیگه بیخوابی هات کنترل بشه و تیک های عصبیت کمتر از الان باشه، میتونی برگردی به خونه پسر
خونه! چه واژه ی غریبی.. اونقدر مدت زمان زیادی رو در اینجا سپری کرده که خونه ای رو یادش نمیاد، نه خونه ای.. نه خانواده ای.
_خونه؟ میتونم آزاد شم؟
با احساس غریبی لب زد و نگاه لرزونش رو به ایان دوخت.مرد بزرگتر سرش رو با مهربونی تکون داد و از درون برای حیرت درون چشم های بی حس و وحشی پسر لبخند زد.
سالها برای به وجود آوردن حس و بخشیدن زندگی به اون پسر تلاش کرده بود و حالا بعد از 12 سال برای اولین بار یه حس بجز تشویش و اظطراب و عصبانیت رو توی صورت شرقی اون پسر دیده بود
ESTÁS LEYENDO
My sweet Delusion[Z.M , L.S]
Romance[completed] بیا خواب باشیم.. رویا باشیم.. هوشیار نباشیم.. بیا محو بشیم.. هوا بشیم.. اصلا نباشیم.. ❤️💛 [بوک دوباره بازنویسی و ادیت شده پس اگر قبلا خوندید،لطفا بهش شانس یک شانس دیگه بدید]