(Writter POV)
همیشه فکر میکنیم که ما خیلی چیزارو میفهمیم
اما واقعا هممون درک درستی از اتفاقات اطرافمون داریم؟!
قلب آدما خیلی گسترده است...و توی اون قلب ممکنه چیزای پنهان و ناگفته زیادی وجود داشته باشه
هرکسی رازی داره...راز شما چیه؟!(Jin POV)
رو به روی نامجون نشسته بودم...تازه از حموم اومده بود و مشغول خشک کردن موهاش بود و به اطراف عمارت نگاه میکرد
بقیه با تعجب و قیافه هایی که کلی سوال ازشون میبارید به ما نگاه میکردننامجون: پس اینجا زندگی میکنی؟
جین: نه...من مدتیه که برگشتم...اینجا خونه جیمینه
نامجون: جیمین؟!
به جیمین خیره شد و جیمین بیشتر از قبل متعجب بهمون زل زده بود
جین: سوبین کجاست؟؟
با شنیدن سوالم بهم نگاه کرد اما چیزی سکوت تحویلم نداد
جیمین: هیونگ..نمیخوای بگی اون کیه؟
نفس عمیقی کشیدم و به سمت جیمین برگشتم
جین: برادر بزرگترت!
جیمین: چی؟؟؟ برادر بزرگتر؟
جین: قبل از اینکه تو متولد بشی کشته شد
جیمین: پس الان..
نامجون: هی اونجوری نگاهم نکن...خودمم نمیدونم چطور سر از اینجا درآوردم
جین: سوبین کجاست؟؟
نامجون: من نمیدونم
جین: قبل از مرگت آخرین بار با تو بود
نامجون: من فقط میدونم که اون هنوز زنده است...چون من گمش کردم
جین: یعنی چی؟
و باز هم چیزی به جز سکوت ازش ندیدم...من به خاطر کار اون چند سال زندانی شدم و حالا حتی نمیدونم سوبین کجاست...
(Jungkook POV)
با کوبیده شدن پنجره ها و طوفان عجیب و ناگهانی بعد از مدت ها باز هم دیدمش...جونگ کوک: اورسلا!
اورسلا: من..نمیدونم چطور اینجا اومدم...
جین: احتمالا تو هم مثل نامجون!
با تعجب به اطراف نگاه میکرد...چند قدم جلو اومد و بهم نگاه کرد
اورسلا: اینا به خاطر توئه...میتونم حسش کنم
جونگ کوک: به خاطر من؟ چی به خاطر منه؟
اورسلا: تو با برگشتت به جسم خودت دروازه دنیای مردگان رو به اینجا بازکردی
جونگ کوک: چی؟؟؟
جین: یعنی کسانی که مردن به راحتی میتونن به اینجا برگردن...مثل تو..و تو...
YOU ARE READING
Don't call me angel(seoson1) [Completed]
Fanfictionنام فیک: به من نگو فرشته فصل اول🏹 ژانر: سوپرنچرال،امپرگ،اسمات🔞 کاپل: کوکمین👨❤️💋👨یونمین وضعیت: کامل نویسنده: King Ripper🍷