part15

466 46 1
                                    

(Writter POV)
همیشه فکر میکنیم که ما خیلی چیزارو میفهمیم
اما واقعا هممون درک درستی از اتفاقات اطرافمون داریم؟!
قلب آدما خیلی گسترده است...و توی اون قلب ممکنه چیزای پنهان و ناگفته زیادی وجود داشته باشه
هرکسی رازی داره...راز شما چیه؟!

(Jin POV)
رو به روی نامجون نشسته بودم...تازه از حموم اومده بود و مشغول خشک کردن موهاش بود و به اطراف عمارت نگاه میکرد
بقیه با تعجب و قیافه هایی که کلی سوال ازشون میبارید به ما نگاه میکردن

نامجون: پس اینجا زندگی میکنی؟

جین: نه...من مدتیه که برگشتم...اینجا خونه جیمینه

نامجون: جیمین؟!

به جیمین خیره شد و جیمین بیشتر از قبل متعجب بهمون زل زده بود

جین: سوبین کجاست؟؟

با شنیدن سوالم بهم نگاه کرد اما چیزی سکوت تحویلم نداد

جیمین: هیونگ..نمیخوای بگی اون کیه؟

نفس عمیقی کشیدم و به سمت جیمین برگشتم

جین: برادر بزرگترت!

جیمین: چی؟؟؟ برادر بزرگتر؟

جین: قبل از اینکه تو متولد بشی کشته شد

جیمین: پس الان..

نامجون: هی اونجوری نگاهم نکن...خودمم نمیدونم چطور سر از اینجا درآوردم

جین: سوبین کجاست؟؟

نامجون: من نمیدونم

جین: قبل از مرگت آخرین بار با تو بود

نامجون: من فقط میدونم که اون هنوز زنده است...چون من گمش کردم

جین: یعنی چی؟

و باز هم چیزی به جز سکوت ازش ندیدم...من به خاطر کار اون چند سال زندانی شدم و حالا حتی نمیدونم سوبین کجاست...

(Jungkook POV)
با کوبیده شدن پنجره ها و طوفان عجیب و ناگهانی بعد از مدت ها باز هم دیدمش...

جونگ کوک: اورسلا!

اورسلا: من..نمیدونم چطور اینجا اومدم...

جین: احتمالا تو هم مثل نامجون!

با تعجب به اطراف نگاه میکرد...چند قدم جلو اومد و بهم نگاه کرد

اورسلا: اینا به خاطر توئه...میتونم حسش کنم

جونگ کوک: به خاطر من؟ چی به خاطر منه؟

اورسلا: تو با برگشتت به جسم خودت دروازه دنیای مردگان رو به اینجا بازکردی

جونگ کوک: چی؟؟؟

جین: یعنی کسانی که مردن به راحتی میتونن به اینجا برگردن...مثل تو‌‌.‌.و تو‌...

Don't call me angel(seoson1) [Completed]Where stories live. Discover now