part 2 raha

4.6K 158 21
                                    

یک هفته بعد

با گلاره داشتیم میرفتیم سمت کلاس که یکی از سال اخریا نزدیکمون شد گفت رها کدومتونه منم گفتم چیه امرتون یه پوزخند زد و گفت کارت در اومد استاد نیک منش گفته بری پیشش . من هم تعجب کرده بودم هم داشتم بال در میاوردم . ازش پرسیدم مطمئنی استاد سامیار نیک منش اون پسره هم گفت اره خوده خودشه تو اتاقش منتظرته بهتره دیر نری که عصبی میشه. منم با خودم گفتم بهتره عصبیش کنم ببینم ریعکشنش چیه ده دقیقه معطل کردم بعد راه افتادم سمت اتاقش . دم در اتاق دستی به دامنم و جورابای بلندم کشیدم و در زدم . با صدایه جذاب و گیراش گفت بفرمایید . منم رفتم داخل و رو به رویه میزش وایسادم . زیر نگاهش داشتم ذوب میشدم . بالاخره به حرف اومد گفت : خب بیبی گرل ده دقیقه تاخیر داشتی مطمئن باش به خاطر این کارت بعد خوب تربیت میشی . با حرفاش داشتم دیوونه میشدمم وایی خدایا . با صداش به خودم اومدم .
استاد: میتونی بشینی بیبی گرل . حرفایه مهمی باهات دارم.
بعد از اینکه نشستم گفتم بله استاد بفرمایید گوش میدم .
اونم خیلی بی مقدمه گفت : من همه چیز و در موردت میدونم حتی اینکه تو یک لیتل گرل خیلی برت هستی 😏
پوزخندی که اخر حرفاش زد بدجور تحریکم کرد خدایا من با یه پوزخندش اینطوری میشدم وای به حال اینکه ... صب کن ببینم اون گفت میدونه من لیتل گرلم وات ده فاک . صدای غرشش به گوشم رسید : دیگه این جمله رو نمیخوام از دهن کوچولوت بشنوم لیتل گرل . گفتم کدوم جمله استاد . اون هم با پوزخند معروفش گفت وات د فاک . اگر یکبار دیگه بشنوم تبعات خیلی سختی داره کوچولو . ناخوداگاه سرم و انداختم پایین و دستام و کردم تو هم .
استاد سامیار: خب صدات کردم که اینو بهت بگم فکر میکنم اونقد ذهن کوچولوتو به خودم مشغول کرده باشم که فهمیده باشی من یک ددی مستر فوق العاده سخت گیر و خشنم اما با لیتل های خوب و حرف گوش کن مهربونم . ازت میخوام خوب فکر کنی به درخواستی که ازت دارم . من میخوام تو لیتلم بشی و چون میدونم که تنها زندگی میکنی وسایلتو جمع میکنی و میای خونه من و زمانی که قبول کردی درخواستمو در مورد بقیه قوانین و عهد ناممون صحبت میکنیم . اگر خواستی قبول کنی هفته دیگه راس ساعت ۱۰ اینجا باش و اینم میدونم که هفته دیگه ساعت ۱۰ کلاسی نداری پس اگه تاخیر داشتی تبعاتش رو هم باید بپذیری حالا میتونی بری ببیبی گرل . بای .
با بهتی که از حرفاش پیدا کرده بودم راه افتادم سمت گلاره . گلاره هم که ول کن نبود هی میگفت چیشد چیشد چی گفت اخر سر بهش گفتم هیچی گفت لیتلم شو . گلاره گفت چییییی . گفتم الکی ادا در نیار که این طور چیزا رو نمیدومی خودم میدونم که تو هم در مورد sm میدونی . گلاره هم چیزی نگفت .
تو این یک هفته همش فکرم به استاد و پیشنهادش مشغول بود و هیچی از درسام و کلاسام نفهمیدم . بالاخره یک هفته طاقت فرسا تموم شد و من میخواستم با جون و دل این پیشنهاد عالی رو قبول کنم ‌. ساعت ۹:۵۵ بود ۵ دقیقه پشت در اتاق بودم و راس ساعت ۱۰ در زدم و با بفرمایید استاد رفتم تو . سلام ارومی کردم و سرمو انداختم پایین . استاد گفت : علیک سلام چه بیبی حرف گوش کنی راس ساعت افرین . اوووم بیبی تا جایی که من میدونم تو اصلا اروم نیستی و خیلی شیطونی این ارومی الانتو پایه چی بزارم . جواب دادم : استاد پایه خجالت و دوباره زل زدم به کفشام ‌. استاد گفت : اووم با اینکه باورش خیلی سخته ولی باشه بیبی . حالا بیا اینجا و به کنار خودش اشاره کرد . رفتم جایی که گفته بود وایسادم . گفت : به چشمام نگاه کن . منم به چشماش نگاه کردم اوه مای گاد خدایا من چه چشمایی ادم توش غرق میشه تصور اینکه ای چشما متعلق به ددی منه دیوونم میکرد میتونستم ساعت ها با زل زدن به این چشما دنیایه خودم و بسازم و غرق بشم توشون . استاد گفت این که اینجایی یعنی درخواست من و قبول کردی و به عنوان لیتل گرل و بیبی گرل من تاکید میکنم رها فقط من اینجایی!؟ من هم با ذوق جواب دادم : بله استاد من میخوام که شما ددیم باشید و تربیتم کنید من فقط متعلق به شمام . استاد گفت : گود گرل . پاشو بریم خونه تا بیشتر با هم صحبت کنیم . منم گفتم بله استاد . برگشت سمتم و گفت : دیگه نمیخوام وقتی تنهاییم واژه استاد و ازت بشنوم از این به بعد تو فقط منو ددی صدا میکنی فهمیدی لیتل گرل؟! من هم با ذوق گفتم : یس ددی جون . حس کردم لبخند زد چقد با لبخند جذاب تر میشه . گفت افرین دخترم حالا دنبالم بیا . از شنیدن واژه دخترم توسط ددی جذابم دوست داشتم بپرم بغلش شالاپ شالاپ ماچش کنم ‌. همینجوری داشتم تصور میکردم عین گولاخ چسبیدم به ددی و ماچش میکنم که ددی جفت پا اومد وسط تصوراتم و گفت : دخترم نگران نباش به اون مرحله هم میرسیدم . فکر کنم باز گند زدم و بلند فکر کردم بیخیال بریم دنبال ددی و پیش به سوی خونه جناب ددی .

Daddy And Little GirlWhere stories live. Discover now