part 3

3.6K 132 9
                                    

ددی از اتاق رفت بیرون . من موندم و خجالتی که ازم بعید بود نمیدونستم چیکار کنم ....
کلافه نشستم کف اتاق همینطوری داشتم با خودم حرف میزدم که صدایه ددی رو شنیدم:بهتره رو زمین نشینی. بلند شو کاری که گفتم و بکن ۵ مین وقت داری ...
وای خدایاااااا منو بخور . بلند شدم . پیراهن سفیدمو با شلوار مشکی در اورم گزاشتم رو تخت کیوتم.
رفتم سراغ کمد پستونکا سرم بردم توش و غرق اون دلبرایه کوچولو بودم که صدایه پایه ددی رو شنیدم . دیدم ددی داره نگام میکنه تازه یادم افتاد به وضع اسفناکم😐😂(درسته؟!) سرم و انداختم پایین ددی اومد جلوم وایستاد دستش و از جیبش دراورد گزاشت زیر چونم سرم اورد بالا . تمام تلاشم و کردم که به چشماش نگاه نکنم . میدونستم که نگاه کنم غرقشون میشم . ولی با صدایه ددی که گفت به چشام نگاه کن لیتل گرل . مجبور شدم به چشماش نگاه کنم واییییی لنتییی جذاب خیلی خوبننن طبق تصورم غرق بودم تو چشماش . ددی: افرین بیبی حالا شد دوست داری لباسات چه رنگی باشن؟
من: ها چیزه اوم چیشده ددی؟!؟!
ددی با خنده : توله حواست به من باشه میگم میخوای چه رنگی تنت کنم؟؟
من: ددی جونم صورتی یواش 😁😍
ددی: اخه صورت یواش یعنی چی ؟🤔
من: عاقا ددی یعنی یه چیزی بین صورتی تند و صورتی اروم.
ددی : عجب صبر کن
منم از خدا خواسته چهار زانو نشستم رو زمین و دستام و گزاشتم زیر چونم و شروع به دید زدن ددی جونم کردم .... حتی با پیرهنم میشه عضلات باشگاهیش رو دید و سیکس پکم داره اخ جوننن😍😍😍 تو حال خودم بودم که دیدم ددی با یه شرتک و نیم تنه کیوت صورتی یواش اومد جلوم وایساد . تا نگام به صورت ددی افتاد . اخماشو دیدم یکم گرخیدم . منتظر نگاش کردم ببینم چیشده که یهو خیلی اروم ولی محکم و با جذبه گفت : بیبی یکبار دیگه فقط کافیه یکبار دیگه رو زمین خالی بشینی . یک ساعت میزارمت تو تشت یخ که بفهمی دیگه لخت نشینی رو زمین . فهمیدی؟!
من : ب ب بله ددی فهمیدم ببشید☹
ددی :گود بیب . بلند شو حالا .
به خاطر دوایی که ددی کرده بودم اشک تو چشمام جمع شده بود . سرم و انداختم پایین و بلند شدم . چشمام و دوختم به کفشایه ددی .
یهو دیدم تویه جایه گرم فوق العاده دلبر فرو رفتم . صدایه ددی رو بغل گوشیم شنیدم: شنیده بودم دختر کوچولوم نازک نارنجیه ولی نه انقد، دلبرک ددی اروم باش میدونی که ددی نمیخواد بهت اسیب برسه هوم؟!
من: بله ددی میدونم .
دستامو دور ددی حلقه کردم و ددی سفت فشردم به خودش . 😍😍خعلی خوب بودد .
همونطوری که تو بغل ددی بودم ، ددی بلندم کرد گزاشتم رو تخت . بند سوتین مشکیمو باز کرد و در اورد . اروم زمزمه کردم ددی . که ددی گفت هیش. منم ساکت شدم دیگه ببینم میخواد چی بشه . ددی داشت به سینه هام نگاه میکرد خیلی تپل مپل نبود سینه هام . دست ددی تتو پروانه ی رویه سینه سمت راستم رو نوازش کرد : مثه خودت کیوته کوچولو . خوشحال بودم که ددی دوسش داشت . سینم تو مشت ددی داشت فشرده میشد و ددی گفت : لیتل حواست باشه اینا فقط واسه ددیه مگه نه؟! می: اوهوم ماله شماست . ددی : گود بیب حواست باشه که تنبیه نشی ....
ددی درازم کرد رو تخت و دستش رفت سمت شرته ستم . چون میدونستم میام پیشه ددی تمیز کرده بودم خودمو . واسه همین خجالت نداشتم دیگه😂
ددی خیلی اروم و یواش شرتم و در اورد و دست کشید رو اونجام(😂 همونجا دیگه همتون میدونین) از سرمایه دست ددی لرزیدم . ددی چند بار دستشو بالا پایین کرد و منم چشمامو بسته بودم که یهو دستش از حرکت وایساد . چشامو باز کردم و چشمایه مرموز ددی رو دیدم یه پوزخندم کنج لبش جا خوش کرده بود . وای لنتی چقد بدجنس منم فقط نگاه کردم و هیچی نگفتم . ددی اومد جلو روم خم شد و کنار گوشم لب زد : همونی هستی که دنبالش بودم . قبلا هم بهت گفته بودم خیلی وقته منتظرتم لیتله من .
عرررر ذوق مرگگگگ شده بودم الان دیگه واقعا باید شالاپ شالاپ ماچش میکردم ولی در خودم‌ نگهداری کردم😂
ددی گفت بشین دستا بالا . نیم تنمو تنم کرد . گفتم ددی . ددی: وقتایی که خودم صلاح بدونم سوتین و شرتتو تنت میکنم . دیگه چی؟! من: ددی از کجا فهمیدی چی میخوام بگم ... ددی : بیبی من سلول به سلول تورو حفظم انقد چشماتو درشت نکن توله . پاها بالا .
شرتکمم تنم کرد و گفت پاشو بریم ببینم چی دلت میخواد دلبرک . پریدم بغل ددی و راه افتادیم سمت راه پله ................
********************************
خب بچه ها اینم پارت جدید ببشید اگه بده و اینکه ببشیدم خیلی عذرخواهی میکنم که این مدت نبودم . الانم خیلی درگیر هستم اما دیگه غیب نمیشم و ادامه میدم . امیدوارم دوست داشته باشیدش . حمایت و فالو و لایک یادتون نره . نظراتونو کامنت کنین واسم . ماچ به کله هاتون .😂😘

786 words

Daddy And Little GirlWhere stories live. Discover now