𝐂𝐡𝐚𝐩𝐭𝐞𝐫𝟒
تنها کاری که در اون لحظه تونست بُکنه این بود که از ته دلش فریاد بکشه و جیغ بکشه.
حالا دستها و پاهاش با طناب محکم به صندلی فلزی زنگ زدهای بسته شده بود اجازه حرکت بهش رو نمیداد .با یادآوری چند ساعت پیش ترس داخل وجودش به مقاومتش غلبه کرد و دوباره اشکهاش جاری شد .
وقتی که از ترس روی زمین داخل خودش جمع شده
بود و به جسد نیمه جون آقای کیم خیره شده بود .وقتی خون از جای گلوله بین پیشونیش جاری شد و کیم تهیونگ پسرش با لبخند عمیقی به شاهکارش نگاه میکرد و بلند بلند قهقهه میزد و چند ثانیه بعد شروع میکرد به گریه کردن .
زمانی که سر خونین پدرش رو به سینهاش میفشرد و
مثل دیوونهها باهاش حرف میزد :-پدر ، خوشحالم که مُردی اونم به دستهای خودم .
دوستت ندارم ولی به عنوان پسرت دارم برات اشک میریزم .
میدونی ازت ممنونم که آرزویی که سالها اشتیاق برآورده شدنش رو میکشیدم ، برآورده کردی و خودم با دستهای خودم انتقام دردهایی که مادرم بخاطر تو کشید رو گرفتم .بوسهای که روی پیشونی پدرش کاشت ، بعد بلند شد و با بی رحمی تمام بدن نیمه جون پدرش رو هدف گلوله های متعددی قرار داد .
جملهای که در عین غمانگیز بودنش خیلی ترسناک بود "پدری که هدف گلوله های پسرش شده بود."آسفالتی که از خاکستری تبدیل به خاکستری گلگون شده بود و آدمهایی که با بی تفاوتی به جسد رئیسشون نگاه میکردن ، انگار براشون این صحنه ها عادی بود .
جِیدی که فقط جیغ میکشید و بلند بلند کمک میخواست . درسته دل خوشی از کیم مونگ نداشت ولی نمیخواست اون به این طرز وحشتناک کشته بشه اونم به دست تنها پسری که از دیده پدرش خیلی دوستش داشت .
بعد از اون اتفاق جِید محکوم شده به حبس چند ساعته داخل اتاقی که حکم قتلگاه رو براش داشت ،
عذاب کشیدن از صحنهای که دیده بود و حتی نتونسته بود کاری کنه .نگرانی که برای جین داشت ، و حتی نمیدونست اونها چه بلایی سرش آوردن .
نگرانی سلامتی خانوادهاش ؛ همه و همه دست به دست هم داده بودن تا مرگی تدریجی رو برای جِید معین کنن.حالا جِید برای اولین بار ترسیده بود ،
حتی از دیوارهای خاکی رنگ اطرافش هم میترسید و احساس میکرد دیوارها هر لحظه دارن سمتش حرکت میکنن و قراره اون رو داخل خودشون ببلعن .دیوارهای خاکی رنگی که با لکههای خون تزئین شده بود و این تنها به یه معنا بود ، اینکه کیم تهیونگ و پدرش خیلی ها رو اینجا شکار کردن.
آدمهای گناهکار و بیگناه های زیادی کشته شدن .جِید هم قرار بود یکی از همون قربانیها باشه ،
مرگی غیر منتظرهای که داخل فیلمهای اکشن هم ندیده بود . زندگی حالا براش درست مثل یه فیلم ترسناک یود که داشت از نزدیک میدید.
![](https://img.wattpad.com/cover/232898072-288-k567356.jpg)
BINABASA MO ANG
The legend of seductress
Fanfiction-کلمات کنار هم چیده شدن تا افسانهها رو بسازن کیم تهیونگ و افسانه تو فقط به یه فندک برای سوختن و نابود شدن احتیاج داره! ژانر : رمنس ، اکشن ، دراما ، انگست ، معمایی وضعیت آپ : نامشخص