𝚝𝚑𝚎 𝚏𝚒𝚛𝚜𝚝 𝚖𝚎𝚎𝚝𝚒𝚗𝚐
Aoi
مطمئنم به عنوان کسی که تازه اومده به این مدرسه ،یکم دیر جنبیدم . کلاس های بعد مدرسه اجباری بود و بد تر از اون اینکه به اون کای عوضی گفته بودم عضو شورای دانش آموزی میشم و روشو کم میکنم ...
حالا رئیس شورا ، ریوتا کون ، تو روم وایستاده بود و همینجور که پوزخند میزد گفت « آئویی سان کسایی که وسط سال میان نمی تونن جزو شورای ما شن ... مجبوری یه کلوپ انتخاب کنی ، البته بیشتر کلوپ های مدرسه تقریبا پر شدن .. »
همین جور که داشت لیستشو ورق میزد دنبال کلوپ خالی میگشت . واقعا واسم اهمیت نداشت . به هر حال حالشو نداشتم .
« خب اصراری نیستا . »
با جدیت گفت :« اجباریه»
دیگه چیزی نگفتم ..
« اتوو فقط یه کلوپ خالی داریم .. طبقه آخر کلاس ۱۳ هه . فکر کنم کلاس دیگه ای تو اون طبقه نیست واسه همین پیدا کردنش راحته .»همین جور که داشت توضیح می داد بهش نگاه کردم . موهاش قهوه ای روشن بود و صورت خوشگلی داشت ولی در کل زیادی مغرور بود ..
احتمالا واسه اینه که دخترا بهش میگفتن پرنس مدرسه .. راستش از آدمای مغرور خاطره ی خوبی ندارم«آئو سان امروز بعد از زنگ آخر میتونی بری کلاس ۱۳ . اونجا بهت کارت عضویت میدن . خودم تاحالا چیزی از این کلوپ نشنیده بودم .»
« مرسی » با همون لحن خشک خودش جوابشو دادم و از دفتر شورای دانش آموزی زدم بیرون .
نمیشه گفت کنجکاو بودم زودتر کلوپ جدیدمو ببینم . احتمالا یه شیشه خورده ای داشته که هنوز جای خالی داره .زنگ آخر از جام پاشدم . میخواستم برم توی اسباب کشی به اون مردک، کای کمک کنم . مطمئنم بازم انقدر به کمرش فشار میاره که شب داد و بیدادش نمیزاره بخوابیم . اخه فقط اسباب خونه نبود . به یه ساختون دو طبقه اسباب کشی کرده بودیم که طبقه بالاش خونمون بود و قرار بود طبقه ی پایینشو رامن فروشی کنیم . در کل جای کوچیکی بود اما من و کای دوسش داریم . فقط تنزو سان غر میزنه که اونم کار همیشگیشه .
وقتی کای بهم گفت میخوایم برگردیم توکیو یه حس خاصی داشتم . انگار برگشته بودم به همون جایی که ازش فرار کرده بودم . اولش یکم اعصابم خورد شد ولی الان خوشحالم که بالاخره مثل یه خونواده ی واقعی کنار همیم .
باید دنبال کلاس ۱۳ میگشتم . حتی نمیدونستم کلوپ چیه . مطمئنا اگه چیز حوبی بود تا الان پر میشد . همین جور که پله هارو بالا میرفتم همه جا ساکت تر میشد . طبقه ی آخر همه ی کلاسا خالی بود به جز یکی که درش بسته بود . اتاق ۱۳ بود.
به تابلوی بد خط بالای در نگاه کردم . « کلوپ خدمات فوری» ...
با گیجی به در زل زدم . خب.. نظرم عوض شد 😬
برگشتم سمت پله ها که برگردم . یهو در کلاس باز شدو یه پسر قد بلند پرت شد روم . هردومون افتادیم زمین .خواستم یه چیزی بگم که پسر تا منو دید داد زد « تو باید عضو جدید باشییی!»
« کی ؟ من؟ هاهاها نه بابا . فقط داشتم رد میشدم ..»
دختری با موهای مشکی صاف توی چهارچوب در ظاهر شدو خیلی خونسرد گفت « هیچکس از اینجا رد نمیشه عزیزم . مگر اینکه کارش به کار ما بیوفته . »به پسره که هنوز روم بود نگاه کردو گفت« آه ادبت کجا رفته ساتوری . »
پسر از روم بلند شد و خنده کنان گفت :« سومانای سومانای ~»دختر دوباره آه کشید و گفت :« خوشوقتم . من میسا تاناکورام . اینم رئیس کلوپ ساتوری کامورا . البته زیاد جدیش نگیر . احمقا رو نمیشه آدم حساب کرد . » بعدشم یه خنده ی آروم کرد.
پسر که حالا فهمیده بودم اسمش ساتوریه ناله کرد :« میسااا چاان ~ خیلی بدی »
یه پسر هیکلی از اتاق اومد بیرونو با اخم بهم خیره شد .
ساتوری گفت « اا رن بیا ببین کی اومدهه . عضو جدیدهه . »رن :« بحثو عوض نکن عوضی . تنها دلیلی که عضو این کلوپ مسخره شدم بخاطر این بود که گفتی پولمو پس میدی .. الان چجوری باید پسش بگیرم وقتی همشو دادی واسه تزئین کلاس مسخره ات و غذا گرفتن از بیرون . الانم که دارن بیرونمون میکنن .»
صدای پسر هیکلی کم کم به داد تبدیل میشد . موهای قرمز و سر و وضع بهم ریخته ای داشت . معلوم بود از اوناس که اهل دعواس.
یه احمق و یه بزن هوا دار . عالی شد . حداقل شاید با میسا چان کنار بیام . بنظر دختر خوبی میاد . همین جور که تو فکر بودم که یهو گفتم :« چیی؟ از کلاس ؟؟»
میسا گفت :« اره از فردا برای تعمیرات زیر شیروونی باید چند ماهی باید آواره باشیم . »متوجه نگاه ساتوری رو خودم شدم . « إتو؟»
بعد دیدم میسا سان و رن هم بهم زل زدن . یه سکوت نامفهوم و بعد ..ساتوری گفت :« آئویی چان .. نماینده گفت شما یه رستوران دارین درسته ؟»
« آره ..»
هیچ ایده ای نداشتم منظورش چی بود .« میگم که~ میزاری ما از این به بعد کلوپو توی خونه ی شما برگذار کنیم ؟»
ووت و نظر فراموش نشه ❤
^~^
YOU ARE READING
★SOS CLUB★
Adventure∆ کلوپ خدمات فوری ∆ وقتی دفعه ی اول اونارو دیدم فکر کردم یه مشت احمقن . نمیدونستم یه مشت احمق میتونن انقدر دوستداشتنی باشن ..