✦✦✦✦✦✦✦✦

91 16 1
                                    

جین خسته از گشت طولانی خودش ب عمارت برگشت
و به محض ورود با استقبال نه چندان گرم و تقریبا جدی تهیونگ روبه رو شد.
در حالی که به سمت اتاقی که الهه در اون بود میرفتن تهیونگ تمام اخبار مثله رفتن جیمین و پشت سرش رفتن جونگ کوک ، بیهوشی یورا و بیخبریش از حال یونگی رو برای الفای رهبرش تعریف کرد.

دختر با کمی عرق سرد و بدن سفیده سردش روی تخت اروم گرفته
از وقتی که به خط حمله جنگ رفت و بیهوش شده تا امروز حرکتی نداشته بود

جین میخواست لبای اون رو بالا بزنه تا با توجه به وضع دندوناش از اخرین زمان شکارش باخبر بشه
ولی در اخر تهیونگ مچ دستش رو به اسارت گرفت و با سر تکون دادنش به اون فهموند این ایده خوبی نیست.

جین ، نگاهی به دختر انداخت و رفت

تهیونگ هم جلوی تخت زانو زد ، دست سفید و سرد یورا رو که تضاد زیبایی با دست گندمی و گرم خودش ایجاد میکرد رو گرفت
انگار هردو احساس رضایت میکنن

شاید برای اون این عشق در نگاه اول بود
تنها مشکل این عشقِ یک طرفه این بود که یورا میتونست به جای معشوقش قاتل خودش و خانواده اش بشه
زمانی که اون تصمیم میگرفت که طرف کدوم نسل رو بگیره

تهیونگ دست اون رو ول کرد تا به حالت دعا دستای خودش رو در هم قفل کنه
اون به پیشگاه الهه صلحی که جلوش خوابیده بود برای سلامتی یورا دعا کرد
خنده دار بنظر میرسید...
دعا به پیشگاه یه نفر برای همون فرد.

                       _____________________

شبانگاه دو برادر روبه روی هم درکتابخانه عمارت روی مبل های سلطنتیشون نشسته بودن و باهم درمورد نقشه ها و استراتژی هاشون حرف میزدن
ولی این بحث با ورود پرسروصدای جیمین متوقف شد
جین بدون تغییری در حالتش به چهره عصبیه اون خیره شد و پرسید : خب؟
جیمین درحالی که دستی داخل موهای پر و طلاییش میبرد گفت : یونگی هیونگ تو دردسر افتاده....

برای لحظه ایی نگاه های اونها بین هم میچرخید
تهیونگ صدای بم و دلنشین خودش رو صاف کرد و رو به جین گفت : امشب که اینجایی چطوره جای من بمونی تا من برم کمک هیونگ؟
جین سری تکون داد و موافقت کرد

تهیونگ بلند شد ، پلیور بافته کرمی خودش رو مرتب کرد و تبدیل به گرگی سفید با چشمهای قرمز شد ، به سمت پنجره دوید و با صدای شکستن و رقص شیشه ها توی هوا از دید دور شد.

جین بلند شد و سمت قفسه شرابش رفت
جیمین هم بلافاصله از اتاق بیرون رفت تا به الهه سر بزنه

جیمین وارد اتاق شد و پهلوی تخت همونجایی که ساعتی پیش تهیونگ نشسته بود ایستاد
مهتاب نور خودش رو به اتاق راه داد و چهره الهه برای جیمین به وضوح نمایان شد
اون دستی به موهای دختر کشید
ملافه رو از روش برداشت و اونو بقل گرفت و بلند کرد.

✦❥pαrтιαlιтy➵Where stories live. Discover now