3

3.1K 309 23
                                    

ساعت ۱۱صبح روز بعد اتاق کوکمین

کوک بدنش رو کش داد که با دردی که توی پایین تنش کشید داد که چه عرض کنم عربده کشید

ذهنش داشت لود میشد
-نقشش با جیمین برای اینکه حین سکس با وی ماسکش رو از روی صورتش بردارن
- نوشتن نامه درخواست سکس تریسام
- انداختن نامه توی کمد بی صاحاب
ذهن کوک : کدوم احمقی اسم اون کمد رو گذاشته کمد بی صاحاب ، اون کمد صاحب داره و صاحبش هم ویه 🙅

خب بیخیالش
چیز های مهم تری برای فکر کردن هست

- گرفتن جواب مثبت از وی( عروس خانم بله رو گفتن )
-سکس با وی
و بعله خاک دو عالم بر سر نویسنده ( به من بدبخت چه !!!)
اینقدر غرق لذت شدن که یادشون رفت ماسک رو بردارن
البته اخرشم تا مرز بیهوشی رفتن که وی ولشون کرد

با اه و ناله جیمین از فکر بیرون اومد
جیمین: لا مصب ، کمرم رو حس نمیکنم
جیمین : هی کوک
کوک : ها
جیمین : دیشب چند دور بفاک رفتیم
کوک : نمیدونم ولی تو از من بیشتر بفاک رفتی
جیمین : لاشی °_°

کوک : تا الان که کلاسی رو نرفتیم ، بیا بقیشم بپیچونیم
جیمین : من که می خوام بازم بخوابم
صدای شکم جیمین بلند شد
کوک : ولی فکر کنم شکمت باهات هم عقیده نیست

بعد از دوش گرفتن و اماده شدن ،چون ساعت سلف نبود رفتن بیرون و غذا خوردن

جیمین : جزوه ها ی امروز رو چیکار کنیم ، همه شون مال درسای مهمی هستن

کوک: مال اون بچه دهاتی رو میگیریم
جیمین : اونم داد
کوک : نه عزیزم مثل اینکه متوجه حرفم نشدی ، میریم ازتو اتاقش برمیداریم ، قرار نیست که ازش خواهش کنیم 👿

-------------------

Jimin POV

وقتی برگشتیم خوابگاه مستقیم رفتیم سمت اتاق بچه دهاتی
کوک در اتاقشو زد ولی جوابی نیومد ، دستگیره رو چرخوندم ، خوبه قفل نیست

کوک وارد اتاق شد و پشت سرش هم من
: هم اتاقی نداره
کوک : اخه کی هم اتاقی این بچه دهاتی میشه !!؟؟
کوک همینطور داشت بین جزوه های روی میز دنبال جزوه های امروز میگشت منم اتاق رو نگاهی انداختم

صدای اب از توی حموم میومد ( داره دوش میگیره خوبه )

رفتم از پنجره بیرون رو نگاه کردم : واو چه منظره ای داره اتاقش

اتاق ما شمالی و به حیاط جلو دید داره ولی اتاقای جنوبی به پارک پشت خوابگاه

صدای بسته شدن در و بعدش قفل شدنش اومد
به سمت در برگشتم‌ ، درستش برگشتیم

 V MaskedWhere stories live. Discover now