"𝖥𝖺𝗆𝗈𝗎𝗌 𝖡𝗅𝗎𝖾 𝖱𝖺𝗂𝗇𝖼𝗈𝖺𝗍" 𝖲𝖤𝖪𝖠𝖨

1.4K 134 61
                                    

𝙏𝙧𝙖𝙜𝙚𝙙𝙮/𝙍𝙤𝙢𝙖𝙣𝙘𝙚/𝘿𝙧𝙖𝙢/𝙎𝙖𝙙
خلاصه༄
_و کت آبی رنگ تو، آخرین خاطره من از وجود تو بود.

*قسمت هایی که بین "" قرار گرفتن بخشی از نوشته های سهون هستن.

___________

4 O'clock.
Clinton street. 1998

"حالا که دارم این رو می‌نویسم، فکر نمیکردم انقدر سخت باشه عزیزم...من و نئو خوبیم، البته بابت نئو دیگه مطمئن نیستم...خواستم بدونم حال تو چطوره؟ میدونی جونگینم، ما هیچوقت اینطوری باهم حرف نزدیم، فاصله ای که بینمونه، دلم میخواست دوباره رو در رو ببینمت و به چشم هات نگاه کنم عزیزم، نئو بعضی وقت ها خیلی غر میزد، دلش خیلی برای تو تنگ شده بود"

نگاه کوتاهی به کاغذ پُر شده با جوهر خودکار مشکی‌ رنگ انداخت.
جونگین از نامرتبی متنفر بود و سهون حالا حس میکرد نامه ای که برای معشوقه عزیزش آماده کرده بود بیش از حد شلخته و نامرتب بود.
دوباره و دوباره نوشت، مثل هر سه ساعتی که از زمان شروع نامه گذشته بود.

"فکر کنم هزار باری این نامه رو دوباره نوشتم جونگینم، راستش نمیخوام یه نامه نامرتب بهت بدم، یادته چقدر از شلختگی بدت میومد؟"

لبخند کوچیکی با بیاد اوردن داد زدن های جونگین موقعی که خونه با کاغذ های نوشته شده توسط خودش پُر می‌شد زد، نگاهش رو از کاغذ گرفت و به اتاقی که با نور آباژور کوچیک گوشه خونه روشن شده بود برگردوند، خونه بیش از حد نامرتب بود.
همونقدر نامرتب که جونگین ازش متنفر بود.

"بدون تو حتی مرتب کردن خونه هم دیگه لذتی نداره، میدونی چیه مردِ آبی من؟ بعد از تو، دیگه هیچی فایده ای نداره؛ راستی مادر نئو دیروز اومد...زنی که روزی همسرم بود، بهم گفت که میخواد نئو رو ببره...پسرم رو، پسرمون رو؛ نئو گفت که دوست داره پیش‌ مادرش باشه، یادته چقدر تو رو دوست داشت؟ حتی بیشتر از منی که پدرش بودم! ولی خب،‌ نایون گفت من دیگه نمیتونم پدر خوبی برای پسر خودم باشم، گفت بعد از رفتن تو دیگه نمیتونم از نئو مراقبت کنم، حالا که فکر میکنم راست میگفت "

البته بعد از رفتن جونگین دیگه هیچ چیز زیبا نبود.
جونگین بازتاب همه زیبایی هایی بود که سهون برای ادامه دادن بهش احتیاج داشت.
بدون مردِ آبیش، وجود نئو چه فایده ای داشت؟ لمس موهای طلایی رنگ پسرش وقتی جونگینی نبود که برای هردوشون قصه بگه و سهون با تموم وجود بهش گوش بده چه فایده ای داشت؟

"میدونی آخرین باری که دیدمت خیلی پیرتر بنظر می‌رسیدی مرد دوست داشتنی من، شانه کت آبی رنگت پاره شده بود و من فکر کنم هیچ کسی بجز تو نمیتونه توی اون کت آبی زیبا بنظر برسه، نه بیشتر از تو "

OneShot Book. ExoWhere stories live. Discover now