~ ژان ~وقتی وارد خونه شدیم ..... با خستگی خودم روی مبل پرت کردم ..... هوووف خدایا ..... چرا اینقدر فیلمبرداری این قسمت طولانی شد .... خسته بودم خیلی پس چشم هام بستم .... چیزی تا بیهوش شدنم از خستگی نمونده بود که ..... با تکان شدیدی که مبل خورد چشم هام با سرعت باز کردم ..... به عاملش نگاه کردم
+ یااااااا وو جیا چنگ
- جانم گه گه
+ برای من قیافه مظلوم به خودت نگیر ..... من میرم بخوابم
- ولی گه
+ من رفتم شبت بخیر
بلند شدم و به طرف اتاق راه افتاد ..... وسط راه با به یاد اوردن قولی که بهش دادم متوقف شدم
با سرعت به طرف مبل دویدم و خودم روش انداختم
+ چیه جیاچنگ چرا اینجوری نگاهم میکنی ؟
- گه مگه نرفتی بخوابی
+ نچچچچچچچ. ...... حالا بیا باهم فیلم تماشا کنیم
- گه گه ....عااااشششقتتتتممممم .... آخخخ
با شنیدن صدای آخش بهش نگاه کردم .... چویوئه زده بود تو سرش .... خدایا خودت بیا نجاتم بده از دست اینا
+ چویوئه چرا زدی تو سرش ؟
بهم نگاهی کرد ..... خیلی شیک بدون اینکه جوابما بده بغلم نشست .... بلاخره شروع به حرف زدن کرد ولی بازم جوابه منا نداد
- چی میبینین ؟
+ نمیدونم .... اوم نظرتون راجب به یه فیلم ترسناک چیه ؟
__________________________________
~ چویوئه ~
همین که وارد خونه شدیم ژان گه رفت طرف مبل
معلومه خیلی خستس ..... دلم میخواست باهاش فیلم ببینما .... بیخیال
به طرف اتاق رفتم و خودم روی تخت پرت کردمچشم هام تازه گرم شده بودنند که باشنیدن صدای ذوق زده ی جیاچنگ و بعدش جواب گه گه با سرعت از روی تخت بلند شدم و خودم بهشون رسوندم
جلوتر رفتم .... یه حسی بهم گفت برو بزن پس کله ی جیاچنگ و منم رفتم
رفتم جلو و زدمش اوه اوه چه خوب چسبیدجیا چنگ آخی گفت که گه گه به هردومون نگاه کرد
قشنگ میتونستم تو چشماش جمله ی خدایا خودت نجاتم بده را ببینم
ازم پرسید چرا این کارا کردم .... خب از اونجایی که جواب درست و حسابی ای در آستین گرامی ام نداشتم جوابشا ندادم و روی مبل کنارش نشستم
بعد از چند ثانیه پرسیدم چی میبینین که خب کاش هیچ وقت نمیپرسیدمش طبق معمول گه گه عشق فیلم ترسناک
پیشنهاد فیلم ترسناک داد و این نگاه های جیاچنگ بود که میگفت « تنها بشیم باهات حرف خصوصی دارم »
صد در صد که حرف خصوصیش با چاقو گفته میشد
شانه ای بالا انداختم و جواب گه گه رو دادم+ ببینیم
گه گه با ذوق بلند شد و رفت سیدی محبوبش اورد
نگاه دیگه ای به جیاچنگ انداختم که از هر فیلم ترسناکی بدتر بود
بهم نزدیک شد ...... یا خدا.... قلبم دیگه نمیزنه ..... الان میخواد بکشتم ؟- بعدا باهم صحبت میکنیم
+ هه حتما
فیلم پخش شد ...... فیلم تموم شد ..... و تنها چیزی که من از فیلم فهمیدم این بود که پسره دوستش که مجبورش کرده بود فیلم ترسناک ببینه را کشت .
خب این زیاد شبیه ما نبود ؟
برای همین وقتی ژان گه بلند شد که بره ... یه حرفی زدمخب مطمئنم فردا تمام فن ها با جسدم روبه رو میشن کاش وصیتم مینوشتم
+ گه گه یه فیلم دیگه ببینیم ؟
خواههههششششش
و اینگونه شد که تا خوده صبح چهار تا فیلم ترسناک دیدیمو ..... د آخه چرا تمام این چهارتا فیلم مثل فیلم اول پسره ، دوستشا که مجبور کرد یه چیز ترسناک ببینه کشت
من هنوز جوووونمممم ..... اصلا میرم پشت ژان گه
جیاچنگ هرچقدر هم قصد کشتم رو داشته باشه به خاطر ژان گه کوتاه میاد
________________________________
نویسنده: amane yuri nago
کانال: WindFlowerFiction
این فیک به همراه تمامی فیک ها در کانال گذاشته می شود
ČTEŠ
DDU(bjyx)✔️
Fanfikce•پایان یافته ●هر لحظه که به تموم شدن برنامه نزدیک میشدیم ضربان قلبم بالا تر میرفت نمیخوام قبول کنم ولی به نظر منم برا اتفاقاتی که شب قراره بیفته هیجان دارم ●کاپل : ییژان ،(bjyx) ● تاپ : ییبو ● پارت ها :4 ●○کانال:WindFlowerFiction ●top : wang yibo...