part 13

1.1K 204 24
                                    

صدای زنگ خوردن گوشیم داشت کاری میکرد کم کم از خواب پاشم،چشمام بسته بود ولی بیدار بودم.
موتور مغزم انگار روشن شد و اتفاقات دیشب و مرور کرد.
با عجله سمت گوشیم حمله ور شدم قبل اینکه سونگمین بیدار بشه.
بدون اینکه ببینم دقیقا کیه دکمه تماس و زدم.
صدای چان پیچید:
-عا هیون سلام.

دستمو رو صورتم کشیدم تا از خواب الودگیم کمتر بشه:
-سلام چانی.
- کجایی تو پسسسررررررر؟
-پیش سونگمین
-ساعتو نگاه کردی اصلا؟
نگاهم و به ساعت انداختم و سرم با دیدن ساعت ۱۱ سوت کشید
-واااااایییی چانی بدبخت شدمممم من ساعت ۱ عکس برداری دارم.
-ای بترکی تووووووو حقتهههههه چانی و برو به عمت بگوووو.
-اوکی کریس میگم فعلا قط کن باید اماده شم.
-یا یا یااااا اولا که زنگ نزدم بیدارت کنم میخواستم ببینم کیسه اب گرمت کجاست.
-تو کشوی اخر اتاقم.کیسه اب گرم واسه چی میخای؟
یکم مکث کرد و گفت:
-دیشب تو یه پوزیشن نامناسب به خدمتش رسیدم همه تنش گرفته...
نیشم خود به خود واشد:
-اوه تو چه پوزیشنی؟
-به تو چه اخه مارمولک یکم دیر کنی مینهو تو همون پوزیشن به خدمتت میرسه.
با استرس اب دهنمو قورت دادم
-اوکی چانی من رفتم بوس به هیچ جات بای بای.
-خداروشکر هرسال که به قدت اضافه میشه از عقلت اب میره برو که ایشالا دیر بکنی مینهو عوض منو سرت دراره.
حسابی سر حرص خوردناش خندیدم و قطع کردم‌.
چون شرکت به خونه جیسونگ نزدیک عجله نکردم.
گوشیمو انداختم رو میز برگشتم سمت سونگمین.
ملافه دور کمرش پیچیده شده بود و تضاد بندن سفیدش با کبودی روی بدنش باعث میشد حسابی تحریک شم.
موهاش لخته روی قیافه کیوتش شلخته پخش شده بودن بودن.
سمتش رفتم و چهار دست و پا روی تنش خزیدم.
ملافرو کنار زدم.
اونقدر بی نقص بودی که بازم تحریک شدم.
خم شدم و تک تک رد کبودیای تنشو اروم اروم بوسیدم.
انگشتای دستش و لابه لای موهام حس کردم.
عطر تنش،بدنش رد کبودیاش حسابی تحریکم می کردن.
خمار به چشمای خوابالوش نگاه کردم.
ریز خندید:
-صبحت بخیر عزیزم.
زیر لب صبح بخیر گفتم و سمت لباش هجوم بردم.
لباش ورم کرده بودن.
بی طاقت لب پایینشو بین دندونام کشیدم و محکم گاز گرفتم.
ناله خفه ای کرد و انگشتاشو بین موهام فرو برد.
قبل اینکه بازم مست تنش بشم بی میل لباش و اروم ول کردم.
چشم هاش هنوز بسته بود و نفس نفس میزد.
خم شدم و پشت پلک هاش رو بوسیدم.
لبخند اروم روی لباش ارامش رو به وجودم تزریق میکرد.
دستمو روی دلش گزاشتم و شروع کردم به ماساژ دادن:
-حالت خوبه سونگمینم؟
با لذت دستاشو روی صورتم گذاشت:
-اوووممم عالیم.
-مطمعنی درد نداری؟خسته نیستی؟
گونه هاش قرمز شد با دستاش صورتش رو پوشوند:
-یاااا من خوبم پاشو ببینم.
از شدت کیوت بودنش دلم قنچ رفت.
کنترلمو از دست دادم و تو بغلم فشارش دادم.
دادش درومد:
-یاااا لختی برو اونور بیتربیت.
خبیث زل زد م به چشماش:
-کی بود دیشب توی اوجش بین ناله هاش داد میزد میگف هیون محکمتر هوم؟الان اون ادم داره خجالت میکشه؟
علاوه بر صورتش گوش هاشم قرمز شده بودن:
-نخیر کی گفته فقط به نظرم چیزه...اوممم...اها دیر شده،باید بریم امروز عکاسی داری.
دستمو از شکمش پایین تر بردم روی عضوش گذاشتم چشماشو بست و لبشو گاز گرفت.
لذت بخش ترین صحنه جهان روبروم بود.
خم شدم کنار گوشش و لب زدم:
-تا عکس برداری یکم تایم داریم بیبی،بیا ثابت کن که خجالت نمی کشی.
دستاش روی کمرم نشستن لب زد:
-نک..ن
نمیتونستم از لمسش بگذرم بر خلاف حرفاش سرم پایین کشیدم،دستاش رو با دستام قفل کردم و رون پاش رو محکم مکیدم.
آه کشید و به بدنش تاب داد.
ریز ریز شروع به بوسیدن رون پاش کردم و زبونمو روی دیکش کشیدم،ناله هاش هر لحظه بی قرار از دهنش خارج می شد،تنش بی قرار زیر تنم می پیچید.
هم وقت نداشتیم هم نمیخواستم دیگه اذیتش کنم شروع کردم به بلوجاب کردن.
هر لحظه ناله های بیشتری میخریدم دستاش رو ول کردم.
محکم به ملافه چنگ زد،با دستم به رون پاش اسپنک میزدم.
بزرگ شدن دیکش رو حس کردم و نزدیک اومدنش بود که دست از کارم کشیدم و از روش بلند شدم.
با چشمهایی که از حس نیاز خیس شده بودن گفت:
-تمومش کن...فاک...چیکار میکنی...
سمت حموم رفتم و با نیشخند گفتم:
-ادامه ماجرا توی حمومه بیبی،بدو بیا تا برات تمومش کنم.
لبشو به دندون گرفت و سریع تکون خورد:
-لعنت بهت هیون...

In Search Of DreamDove le storie prendono vita. Scoprilo ora