i will not return
نبردی که میان جنون و معقولیت باشد ، برنده ندارد.
Sanji era un joven de 22 años que tenía una vida bastante cómoda y a su gusto; un restaurante del cual era dueño, un buen departamento y cigarrillos. ¿Qué más podía pedir?. Pensaba que su vida no necesitaba más que eso, o así fue hasta que una noche se encontró con aquel sorprendente animal al lado de su coche. ••••...
Team Seven becomes one, literally. And they are back in time. In another ruching universe. Kakashi didn't sign up for this shit.
دونگ زی داستانیست برگرفته از تاریخ و اسطوره از دلدادگی و خیانت فراموش شده در غبار یادها و تاریخ داستان دو مرد: یکی در سایه و دیگری در نور و روشنایی داستانی از یین و یانگ دونگ زی به معنای منتهی درجه زمستان و همزمان با انقلاب زمستانیست. جشنواره دونگ زی در کشورهای آسیای شرقی برگزار می شود و هم زمان با شب یلدا در ایران اس...
─نام فیکشن: ࿐࿔⛓MY DANGREUS HASBAND⛓࿐࿔ ─کاپل: ییـــژان ─ژانر: رمنس، اسمات، امپرگ ─نویسنده: FatumaHabuya ─مترجم: Sebastian 🐾🍓 ─وضعیت: Full ─شیائو ژان یه مدرس 22 ساله اس و همینطور به عنوان سخنران انگیزشی تو خیلی از دانشگاه ها ، کالج ها ، دبیرستان های مختلف چین کار می کنه. بخاطر ظرافتـش شناخته شده است و همه دوسش دارن...
[همه چی قاطی شد] ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ همه چی تو مسیر خودش بود که یکی رفت و این مسیر بهم ریخت دلیل کارش مهم نبود، مهم این بود که همه چی رو بهم ریخت و کل مسیر زندگی همه رو بهم ریخت همه چی تو مسیر حقیقی خودش بود تا این که با اتفاق همه چی بهم میریزه
[COMPLETED] با عشق، تقدیم به کسانی که علی رغم آسیبی که به قلبشون رسیده، هنوز قوی هستند❤ 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 ≈دروغگوی خوب≈ 〽شیپ: هیدلسورث (تام هیدلستون،کریس همسورث) 〽 وضعیت آپ: تکمیل شده 〽ژانر: رمانتیک،کمدی، درام 〽نویسنده:melorin stylinson 🆔Instagram: jentle_.girl دیگر آثار: فنفیکشنهای بادیگارد (...
بعد از اینکه وانگجی برادرش رو که سالها بود ندیده بود رو پیدا کرد تصمیم گرفتند که برای مدتی جاهاشون رو با هم عوض کنن... شاید اینطوری بتونن از پس مشکلاتشون بر بیان... اما ایا موفق میشن؟
تا حالا به این فکر کردین اگر تو شهر بدون شب به جای وی یینگ لان وانگجی از بین میرفت چه اتفاقی تو دنیای تعلیمات میفتاد؟ باید کمی دیوونه تر باشم و گرنه دیوانه خواهد کرد من را درد دوران،کارش به جنون کشیده بود جنونی رو به وخامت لان ژان همون جانی بود که گاهی به لب هاش می رسید.... Suibian_Myeoni 🐰🌼
📌وضعیت فصل اول: پایان یافته.⌛🖤 📌وضعیت فصل دوم: در حال نوشتن...⏳🤍 📌وضعیت فصل سوم: متوقف شده.🪧🤎 -چرا به من کمکم میکنی ؟! + از یه چیزی پشیمونم -از چی پشیمونی؟! -توی شهر بدونشب ، من کنارت نایستادم "دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم" این فف ادامهی سریال رو روایت میکنه... داستان عشق ، لانژان و وویژیان امیدوارم خوشتون ب...
⅌ Couple: WangXian ⋆ ⅌ Genre: Historical - Slice of life - Dram ⋆ جوانی بر روی تخت سلطنتی تکیه زده و با مهره سلطنتی که در دستانش بود بازی میکرد، انگار نه انگار که آن شی چیزی با ارزش است. پاشُ روی پاش انداخته بود و زیر چشمی به زن و مردی که کنارش ایستاده بودن نگاه کرد. چشماش رو با تنبلی بالا اورد و به افرادی که مقابلش ز...
🌟 شیطان مطرود 💰 کاپل: ییژان 🕯 ژانر: تخیلی، رمنس، اسمات 💰 نویسنده: نارسیس 🕯Channel: @exosuibians 👑 [ خلاصه داستان ] 👑 گاهی برای پشیمونی خیلی دیره. حداقل الان برای ژان دیره ... حالا که با زنجیر های فولادی که باعث سوختن پوستش میشدن اسیر ادمیزاد ها شده بود، بال های شب رنگش قطع شده بودن و زمین زیر پاش از خون سرخ شد...
• میانجو 『کاپل: ییژان』 『ژانر: کرایم، انگست』 『نویسندگان: میلین و ایبو』 خلاصه: هردوی ما مثل تکتک افراد دیگهای که روزی روی این زمین زندگی کردن، نقابی به چهره داشتیم اما در مقابل هم مجبور بودیم حتی از چیزی ضخیمتر استفاده کنیم تا شاید بتونیم یه روز بیشتر عاشق بمونیم. مدت طولانیای گذشت، نقاب من بیاندازه محکم و درخشان ب...
[ ~anime: jujutsu kaisen~ ] [ ~genere: fantasy, romance, comedy~ ] [ ~author: diba.mz~ ] [ ~couple: sukuna x yuji~ ] توی دنیایی که خدایان باستانی و یونانی، جلوی چشم های ما مخفی شدن، اتفاقاتی رخ میده که قابل رویت نیستن... اما چه اتفاقی میوفته اگه پسری نیمه جون و بیهوش توسط دریاد کله شقی نجات پیدا کنه؟
*درحال ویرایش* داستان عشق چهار نفر کسایی که از هم متنفر بودن اما با گذر زمان عاشق هم میشن دازای که عاشق چویاست اما به خاطر نفرت چویا ازش نمیتونه به عشقش اعتراف کنه و از طرفی غرورش بهش اجازه نمیده و اکوتاگاوا که بر خلاف دازای شجاعت اینو داشت که به عشقش به اتسوشی اعتراف کنه اما تنها چیزی که اذیتش میکرد این بود آیا اتسو...
*درحال ویرایش* توی اوج نا امیدی وقتی دیگه هیچ دوستی نداره هیچ خانواده ای که حمایتش کنه هیچ قدرتی که از خودش در برابر دیگران دفاع کنه یهو اون پیداش میشه همکار قدیمیش و اون نجاتش میده اما اون هم برای کمک بهش ازش چیزی میخواد "باید عروسک من باشی" خوب حالا باید انتخاب کنه ماشین کشتار بقیه باشه یا عروسک دازای:)؟
[متوقف شده] •My Kindness همه چیز از شبی شروع شد که به شرطی که گذاشت تن دادم و باهاش معامله کردم. فکر میکردم بعد از شروطی که براش انجام دادم این قضیه تموم میشه و دیگه هم رو نمی بینیم ولی اینطور نشد و ملاقات هامون بیشتر و بیشتر شد..... ••«فن فیک از انیمه جوجوتسو کایسن در فضای انیمه با دو کاپل اصلی و فرعی به قلم آمی، کاپ...
Will has always been fascinated with crime, and Hannibal has always been fascinated with Will since the day they met.
این یکیو برای خاموش و سایلنت کردن مغزم تا دوسال، بعد کنکور فاکی، از وانشات های در هم ریخته و افکار شبانگاهی پر میکنم. برای اینکه زیاد وقتگیر نباشه و فقط فانتزی هام تراوش کنن بیرون وانشاتهایی از جانلوک مینویسم. 🌧آپدیت نامنظم 🌧حاوی هر چی تو ذهنم باشه 🌧بدون ادیت و غالبا بدون دنباله (چون نمیخوام وقت و نیرو و درگیری ذ...
خیلی وقت بود که دیگر نمی توانست جریان خون را در رگ هایش حس کند...خشک...سرد...یخ زده...با قلب و روحی عاری از هر گونه احساس...می توانست تمام آن بغض و فریاد های خالی نشده را در گلویش حس کند و در گوش هایش بشنود.می توانست تمام آن زندگی ای را که حال مانند ویرانه ای در جلوی چشمانش آوار شده بود را به خوبی هر روز ببیند....سه س...
هیچچیز همیشگی نیست. نه مرگ و نه زندگی... نه اخلاق خوب و بد آدما... نه لحظات بدون مشکل و غم، و نه اون تلخیهایی که شیرینی زندگی رو به فراموشی میفرستن... نه. هیچچیز همیشگی نیست. جز تغییر!
یک سال و نیم بعد از سقوط رایخنباخ،جان واتسون هنوز هم شبها شالگردن شرلوک هلمز را میپوشد...اما شالگردن کمکی به کابوس های جان نمیکند؛جان رازی دارد که حتی تراپیستش هم از آن با خبر نیست....
Following after the figurative: 'Cliff Hanger', on Hannibal NBC; the story evolves to express the turmoil, suspense and romance between Will and Hannibal and lastly- what we, as Fannibals, feel might just happen! The individuals behind this Fanfiction had tried to make this as close to Hannibal NBC as possible with th...
' تو در ذهن من "موج" نام داری درست مثل موج دستات هنگام کشیدن قلم روی بوم مثل موج موهات و چشمای آبیت ' کاپل : هانیگرام / hannigram ژانر : عاشقانه / جنایی / اسمات🔞 Twitter : hannigramel
نیه هوایسانگ و جین زیشوان و لان وانگجی سه پسر همخونه هستند که از قضا تو یه خانواده هم هستن!ولی داخل یه مهمونی خانوادگی به راز بزرگ خانوادشون پی میبرن!وجود یک گروه دیگه و بچه های دیگه که باهاشون تفاوت دارن!