fool for you(book2&3) (ziam)
اونا تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردن اما به این آسونی هام نبود
اونا تا ابد به خوبی و خوشی زندگی کردن اما به این آسونی هام نبود
تو به من محکومی زین مالیک.. محکوم به اینکه از طلوع تا غروب کنارم باشی... . . . . . . این اولین فف منه امیدوارم دوستش داشته باشید :) خودم که کلا خنثی نسبت بهش. اگه نظری راجب روند داستان بود حتما کامنت بزارید عشقتون کشید vote بدید نخواستیدم عیب نداره🤷🏻♀️.. در هر صورت که اینجایید تا لذت ببرید ....
《و من فهمیدمش، از سیاهی و سفیدی! ثانیه ها و ساعت ها گذشتند. شاید باید کمی صبر میکردیم.....》
لیام فقط کنار میومد ولی اطمینان نمیکرد و این رو چاقوی زیر بالشش و اسلحه توی کشوی سمت چپ تختش کاملا توضیح میداد..
*اصلا چرا کشتیش؟ _من کی رو کشتم؟ *لیام پین؛ تو زین مالیک و تمام اعضای خانوادت رو کشتی!! _من این کارو کردم؟ چه...خفن! •liam top •dark ⚠️این داستان شامل محتوای دلخراش است
باید میفهمیدم شاعره! غرق شعر بود،غرق جزئیات!غرق حس عاشقانه از طرز نگاهش به قهوه ای که به سردی میرفت،از عطر تلخی که شال گردنش به شاهرگم تلقین میکرد! از نفس های آروم،قدم های مکث دار! از انتخاب یک کافه تکراری! از جمله های کوتاه ولی تا عمق وجود؛نامعلوم باید می فهمیدم؛از طرز نگاهش به نم بارون خوبی آدمای غریبه اینه که مجبور...
[Completed♡] نوت های لیام که از آتیش دلش منشإ میگیرن! Highest ranking recently: #1 short-story & #1 Onedirection -لطفا شماره پارت ها رو چک کنید! واتپد مشکل داره و بالا پایین میشن!- زندگی زین و لیام, علل خصوص لیام, مثل یه غنچه ای بود که هیچوقت باز نشد و در سرمای زمستان سوخت! چرا؟ چون دنیاشون از این رو به این رو شد، به...
اشتراک بین آدمها میتونه ناچیز باشه...یا عجیب یا بیربط یا مرموز اشتراک اونها ایستگاه اتوبوس و آفتاب سر صبح بود...
[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions
+i hate you -you love me +i hate you -you love me +i said i hate you - i know you love me +yes i love you:) + ازت متنفرم _تو عاشق منی +ازت متنفرم _توعاشق منی + گفتم ازت متنفرم _من میدونم که عاشقمی +آره من عاشق توام ... :) #ziam #mayne #larry #niall #ziammayne #fan
ما قله را فتح كرده بوديم و حال چطور زيرِ حجم عظيمى از بهمن دفن شده ايم؟ تو مى دانى؟ نمى دانم.. اما مى دانم كه تو هيچ وقت ندانستى! نه راز چشم هايم را فهميدى، نه قلب شكسته ام را! به راستى كه تو چه چيزى را فهميدى؟ چرا ماندى؟ و حتى چرا آمدى؟ رفتن ديگر چه صيغه اى بود جآنم؟ بروى و پشت سرت را نيم نگاهى هم نيندازى! و من حا...
زین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمیخوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمیخواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخنهاش گرفت. -تو بهم.. تو بهم قول داده بودی زی تند تند پلک میزد تا از ریزش اشکهاش جلوگیری کنه...
بوم نقاشیشو برداشت... گذاشتش توی بالکن... رنگا رو ریخت توی پالت رنگ.. به ابرا نگاه کرد... وقتشه ابرا رو نقاشی کنه!
[Completed] "پیکسی؛ پری چهره ای که در زیر نور ماه می رقصد " . . +بهت گفته بودم دیگه دنبالم نگرد؛ دنیای تو برای من زهره _و من به حرفت گوش نکردم زِد چون تو برای من خود مرهمی
زين دوست نداشت احساس كنه كه به كسى نياز داره،مخصوصا موقعه اى كه مريض شده. ليام دوست داشت كه احساس كنه كه زين بهش نياز داره،مخصوصا موقعه اى كه اون مريضه.
Sometimes I wish I Could Read Your Mind... But Then I Notice, What If I Couldn't Handle The Truth?!... What If These Are Our Last Hours? صدای برخوردِ دستش با صورت لیام تنها چیزی بود که تونست سکوتِ عمیقِ بینشونو بشکونه. و این سیلی باعث شد تا لیام مطمئن بشه که اون همه چیز رو فهمیده! ↑Book2 Of Fool For You↑ ||PANTE_A||
زین همیشه میخواست اول باشه...حتی اگه شرطه اول شدن ول کردن احساساته قویش باشه...اون حتی باکسی که عاشقش هستم میجنگه.
_زین به نفعته تسلیم شی وگرنه شلیک میکنم ... +تو این کارو نمیکنی لیام.... ما تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم اره ما قلبامون براي هم ميتپيد ولي تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم صدای شلیک بلند شد سکوت همه جارو فرا گرفت ... خون ريخت رو زمين... لبخند زدم ...و زیر لب گفتم : "تفنگ من تيري توش نبود من همیشه عاشق تو بودم لیام...
اگه دنیا یه دروغ مزخرف بزرگ باشه این که من دوستت دارم یه واقعیته... . . . . زیام استوری&لیوم تاپ و همچنین زیاد طولانی هم نیست کامل شده
-لیامم؟ اولین کلمه ای که بعد از اون اتفاق به زبون اوردم... نمیخوام کار اون لعنتی بالا سرمو انجام بدم اما میدونم تقصیر کیه... چند انسان بی ارزش... اما حلش میکنم به خاطر لیام هم که شده... به لیام نشون میدم که میتونم براش "پرستش کننده" خوبی باشم... بهش نشون میدم چه "الهه ی پرستش" غیرقابل توصیفیه... ولی حتی منم نمیدونم چه...
+Who is Liam Payne? -He's my bodyguard and I love him... Ziam Fan-Fiction
جانی_تصمیم درست همینه لئو ، زین و لیام باید ازدواج کنن درسته زین گند زده بود ، خبرنگارا عکسش و هنگام ورود و خروج از گی کلاب نیویورک گرفته بودن و این خبر همه جا پخش شده بود و جانی از اب گل الود ماهی میگیره ، پسر کوچیکش که به قول خودش مایه ننگش بود و از سرش باز کنه لئو و جانی شریک هم بودن و بزرگترین سرمایه داران نیویور...
بيـا به هم نـگـاه كنيـم... هـركـي زودتـر پـلـك زد، مـن تـورو مـيـبـوسـم ^-^ قبول؟ (^O^)! △▼ I Can't Fall For AnyOne Else, Because Of YOU ▼△ ←یـه داسـتان کـوتاه از زیـام→
اگر قرار به نماندن است؛ بی خداحافظی برو! بگذار انتظار، همان تکه نخی باشد که بعد از تو مرا وصل میکند به زندگی ...