The lighthouse [l.s]
[Complete] آبی که مرد بالا آور مستقیم روی صورت لویی خالی شد. صدای نفسهاش هوا رو شکافت و دوباره برگشت بغل صخرههای سخت. بین اون همه تاریکی خیلی رنگ پریده بود. خیلی مرده که بخواد زنده تشخیص داده بشه. اما لویی شمرد. سه دقیقه و پنچاه و نه ثانیه. «میخوای زندگی کنی هان؟ خوش برگشتی.»