پیرانا/Piranha
من نه در آغوش مادری مهری دیدم، نه در چشمان پدرم عشقی. من هرگز عروسکی را لمس نکردم، من حتی مزهی آغوز مادرم را نچشیدم. آنچه از من ساختند، شبیه به انسان نبود چرا که آنها هم انسان نبودند؛ من پاشنه بلند هایم را، تنها در میهمانیهایی میپوشیدم که در امتداد شب صدای اسلحه از صدای موسیقی بلندتر باشد. آنچه از من ساختند، و آن...