࿐sᴜɢᴀ sᴍᴜᴛ ʙᴏᴏᴋ【ʙᴛs×sᴜɢᴀ】
『اسمات بوکِ شوگا』 اینجا میتونید وانشات یا چندشاتی هایی رو از شوگا پیدا کنید.میتونید درخواست هم بدید♡ اکثر وانشات ها محدودیت سنی دارن...و ممکنه به صورت چند نفره هم باشه! بیشتر وانشات ها از تهگی و کوکگین!♡
『اسمات بوکِ شوگا』 اینجا میتونید وانشات یا چندشاتی هایی رو از شوگا پیدا کنید.میتونید درخواست هم بدید♡ اکثر وانشات ها محدودیت سنی دارن...و ممکنه به صورت چند نفره هم باشه! بیشتر وانشات ها از تهگی و کوکگین!♡
«تموم شده» مین یونگی شاهزاده ای که بعد از شورش وزرا .. وزرا اونرو به عنوان برده به شاه کشور همسایه که به تازگی تاجگذاری کرده هدیه میدن...... کاپل اصلی:taegi😻 کاپل فرعی :namjin&hopmin
یونگی از نوجوونی برای خانواده کیم کار میکنه و خدمتکار شخصیه پسر ارشد کیم هستش.❗ اون از کار و زندگیش راضیه ولی فقط تا زمانی که ارباب جوانش یعنی پسر کیم اون رو مجبور به پوشیدن لباس خدمتکار میکنه.⁉️ _همین الان لباسات رو عوض کن. +ببخشید..ولی جلوی شما لباسم رو عوض کنم؟ _مگه جز اربابت کسه دیگه ای هم اینجا هست؟ کاپل: نامگی♾
[کامل شده] "اولین کلمه ای که یاد گرفتم جیمین بود" -مین یونگی- "عاشقتم گربه من" -پارک جیمین- کاپل: یونمین ژانر: عاشقانه، تخیلی، ژنتیک، کمی کمدی
🔞🔞 Couple : Yoonmin,Namjin, Vkook Gener : Smut, Harsh, Romance [ Completed] ; [ پایان یافته] یونگی: میدونی چیه جیم؟! تو باید درد بکشی وقتی صورت خیس از اشکت رو میبینم خشم و نفرتم کمتر میشه فرار؟! بچه تو نمیتونی از فرشته ی مرگ فرار کنی!
جیمین به صورت مخفیانه توی لاکر کراش سال بالاییش نامه میذاره. برای رو در رو صحبت کردن با کراشش زیادی خجالتیه. [چپتر ها کوتاهن] -جیمین: یه سال پایینی 15 ساله و یونگی یه سال بالایی 19 ساله ست. •ترجمه ی فارسی• Credit: btswritings
" فقط ميخواستم همونقدر كه از لحاظ روحى بهم آسيب زده بودى، از لحاظ فيزيكى بهت آسيب بزنم. "
*هیونگ دارم بهت میگم به منم خوش گذشت. یونگی زانوهاش رو بغل کرد. نمیتونست حالت چهره جیمین رو تو تاریکی تشخیص بده. -هیونگ من خوشم اومد. وقتی چشمام رو گرفتی خوشم اومد. -جیمینا... * کاپل:یونمین
🚫اجازه بازگردانی و یا انتشار توسط اکانتها یا در پلتفرمهای دیگه برای این داستان و هیچ کدوم از داستان هام وجود نداره. وانشاتای مینی مینی
"دیگه ازش نمیترسم" وقتی که دوش حموم جانگ هوسوک خراب میشه و مجبوره از حموم همسایه بغلیش مین یونگی استفاده کنه. [فیک ترجمه ای هست] Written by @blurryseok
اولین بار دو سال پیش بود؛ وقتی جانگ هوسوک پنجرهی اتاقش رو باز کرد تا از نسیم صبحگاهی لذت ببره و نوازش گرم خورشید رو روی پوست گندمگونش حس کنه... •وانشات امیدِ تو •برگرفته شده از مودبرد •فلاف Credit to liejm on Twitter
- تو طعم توت فرنگی رو دوست داری؟ - خیلی! [.وانشات یونسوک .هوسوک تاپ .برگرفته شده از فنآرت .اسمات ؛ فلاف]
خلاصه: جانگ هوسوک همیشه شاد و خندان بعد از مرگ خواهرش به فردی تلخ و تنها تبدیل میشه. دوستانش برای سرحال آوردنش روز تولدش یه گربه براش میخرن. ولی هوسوک انتظار دیدن یه هایبرید (دورگه) انسان-گربه که رو مبل نشیمن نشسته رو نداره. پ ن: این داستان فقط فلافه
یونگی به شدت به یه معلم ریاضی نیاز داره تا ریاضیو پاس کنه.جیمین دوستشو بهش پیشنهاد داده.چه اتفاقی میفته وقتی یونگی شروع میکنه به پیشرفت دادن احساساتش نسبت به معلم مرد ریاضیش؟
در اتاق نامجون زده شد **بیا تو** *عصربخیر قربان* **سلام،اینجا چیکار میکنی؟و اون چیه توی دستت؟** *ای دیمه،دارم برش میگردونم چون دارم استعفا میدم.* **نمیتونی اینکارو بکنی،من بهت حقوق خوبی میدم.** *درسته اما من نمیتونم 6 روز هفته کار کنم،من یه زندگیم دارم.* دستیار قدیمیه نامجون دفترشو ترک کرد.آه کشید،اون واقعا به یه دستی...
یونگی یک فن پیج تو اینستا برای آیدلش داره..... چی میشه اگه اون ایدل بفهمه.... Written by @katisgucci
هوسوک ساعت ۳صبح یک پیام عجیب از یک ناشناس که میگه میخواد خودشو بکشه دریافت میکنه و سعی میکنه جلوشو بگیره...... Written by @arayofsunshine99
[ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ] میدونست که گلهای افتابگردون برای اون چقدر معنا دارن!💫🌻 ▪︎◇𝐓𝐫𝐚𝐧𝐬𝐥𝐚𝐭𝐞𝐝 𝐌𝐢𝐧𝐢 𝐅𝐢𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧◇▪︎ ▪︎𝕮𝖔𝖚𝖕𝖑𝖊: 𝐒𝐨𝐩𝐞 ▪︎𝖂𝖗𝖎𝖙𝖙𝖊𝖓 𝖇𝖞: @𝐬𝐮𝐧𝐤𝐢𝐭𝐭𝐞𝐧𝐧𝐧
- اومدی؟ - از کجا فهمیدی؟ -عطرت؛ زود تر از خودت میرسه! sope♡ one shot○ hope and suga◇ ☕⏳
وضعیت: پایان یافته~ +آرزوی من تویی! میشه بهت برسم؟! _چی گفتی؟ هوسوک دستش رو زیر چونهی یونگی گذاشت. صورتش رو سمت خودش برگردوند و گفت: آرزوی من تو بودی! هنوزم میتونی امیدوار باشی که به آرزوم برسم؟!
متاسفم یونگی تو نمی تونی خودتو از شر پارک جیمین خلاص کنی . خوش بگذره! *** نگاه یونگی به لبای جیمین و خورده بیسکوئیتای روش افتاد و بی اختیار با تحسین گفت:(( خوشمزه به نظر میاد .)) جیمین لباشو تو دهنش کشید و به رد شکلات روی لب بالایی یونگی نگاه کرد. _ مال توام . دوتا پسر با نگاه مب...
تا وقتی که این زمستون سرد تموم بشه و بهار دوباره از راه برسه تا زمانی که گل ها شکوفه کنن لطفا همون جا بمون اونجا... زیر درخت گیلاس :) ------- - یونگی بهم بگو... دلت میخواد تبدیل بشم به ابدیت زندگیت؟ sope♡ yoongi and hobi♧ minific◇ 🌱🎨 ~پایان یافته
- دوست داشتنت،دومین کار خوبی بود که تاحالا انجام دادم. + اولیش چی بود؟ - پیدا کردنت...
"اون شبی که مست بودی، اگه وجدانم دست به کار نمیشد مطمئناً بهت تجاوز میکردم..." . . . • غیرقابل کنترل • برگرفته شده از مودبرد • هوسوک تاپ • فلاف
عشق یه همچین کار هایی با آدم میکنه. +دیگه شوگا و جیهوپی وجود نداره. به عنوان یونگی زندگی کن. +من باید مسئولیتم در قبال همه رو انجام میدادم. فکر کردی راحت بود؟
همهمه بالا گرفت. نامجون دوباره شروع کرد:«۴۰۰ یک، ۴۰۰ دو...» صدای دودلی به گوش رسید:«۴۱۰» جیهوپ پوزخند زد. عاشق این قسمت از مزایده بود. زمانی که اون مردها با درموندگی مبلغ رو ۱۰ وون ۱۰ وون و یا حتی ۵ وون بالا میکشیدند، به امید اینکه کسی روی دستشون نزنه. -«۴۱۰یک...» -«یک میلیون.» پوزخند روی لب پسر رقاص خشکید و با چشم...
هوسوک تنها با دیدن پسر همسایهی رو به رو که توی بالکن مشغول کتاب خوندنه، عاشقش میشه. ولی هیچوقت نمیتونه دل به دریا بزنه و احساساتش رو پیش این پسر اعتراف کنه. و وقتی که یونگی از اون خونه میره.... تنها چیزی که برای هوسوک میمونه یک دنیا پشیمونیه و بس💔