Select All
  • Forced
    33.3K 4.1K 54

    پول… اين كلمه كثيف… دليل بدبختي منه! منو مجبور به احترام گذاشتن به كسايي كه اصلا لياقتشو نداشتن كرد… منو مجبور به سكوت در برابر خيلي چيزا كرد… اين سكوت و احترام بيجا،آينده منو به آتش كشيد!

    Completed  
  • Again!!! (Fanfic H.S)
    39.2K 4.6K 70

    اين داستان فصل ٢ داستان people change هست و يه جورايي اونو كامل ميكنه و عاقبت همه رو مشخص ميكنه ولي شخصيتاي اصلي نسل بعدشونه… ناتالي يا نيكي يه دختر بده كه به مرور زمان شخصيتش عوض ميشه…

    Completed  
  • People change(fanfic H.S)
    79.7K 8.7K 100

    اين داستان درمورد دختريه كه تو كشور خودش نميتونه تواناييش رو به نمايش بذاره پس استعدادش تو يه كشور ديگه شناخته ميشه و تو سن تقريبا كم وارد دنياي هاليوود ميشه... اون مثل يه نوجوون معمولي نبود... ميدونست زندگيش قراره عوض بشه... ميترسيد... ميترسيد دلش واسه خانواده ش تنگ بشه... ميترسيد خيلي چيزا ازش گرفته بشه... ولي اگه...

    Completed  
  • better than words (Persian)
    32.1K 3.1K 25

    نمیتونستم ادامه بدم. همه رفته بودن. رفتم جلوی قبرش. به اسمش و عکسش که داشت میخندید نگاه کردم. صداش تو مغزم تکرار میشد. «میدونی چیه؟ میخوام عشقمو بهتر از کلمات بهت نشون بدم.» بهش گفتم. دستمو کردم تو جیبم. درش آوردم و گذاشتمش رو سرم. چشمامو بستم. «بهتر از کلمات..» زمزمه کردم و ماشه رو کشیدم.

    Completed  
  • Hidden( translated to persian )
    405K 37.5K 96

    He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.

    Completed  
  • دور ایران در... 14 روز؟!
    32.1K 2.5K 15

    هری، لویی، زین، لیام و نایل با بهترین دوستشون یاسی میان که دور ایران رو بگردن، به امید اینکه یه سفر بی سر و صدا، بی خطر و آروم داشته باشن. ولی مگه میشه؟

    Completed  
  • Forever (Persian)
    8.4K 729 10

    «متاسفم و...خدافظ.» لویی گفت و چشمش رو بست تا اشکش روی گونش بریزه. «خدافظ لویی.» «تا ابد نگهش میداری؟» اون ازم پرسید «تا ابد» اون لبخند ضعیفی زد و توی خیابون محو شد. تا ابد

    Completed  
  • Once upon a time
    22.7K 3.2K 67

    داستان انگليسي فارسى اى درمورد آریانا پهلوان، دختری هجده ساله است که به تازگی از ایران به انگلیس مهاجرت میکند. او در لندن در مدرسه ای شبانه روزی ثبت نام می کند و. در كنار اتفاقات گوناگون، با پسرى به نام هرى استايلز كه عضو يكى از گروه هاى موسيقى دبيرستان هست آشنا ميشود...

    Completed   Mature
  • Once in a life time
    6K 920 31

    فصل دوم کتاب Once upon a time ....احساسات احساسات که به هم قوی تر میشن؛ جدایی سخت تر میشه. گاهی ممکنه با از دست دادن کسی که باعث به وجود آمدن این احساسات درون تو میشه به یه سفر طولانی بره و تو رو از هم بپاشن

    Completed   Mature
  • ADDICTED (haylor)
    15.4K 742 14

    این داستان در باره ی هری و تیلور هست و یک داستان متفاوته این نوشته خودم نیست من فقط ترجمه میکنم براتون

  • In regret your arms
    8.5K 1K 23

    این داستان درباره دو تا دختره که تازه خواننده شدن و توی یه ماجرا با وان دایرکشن آشنا میشن و اتفاقاتی بینشون میافته... *در حسرت آغوش تو*

    Completed  
  • آرزوهای رنگارنگ ( فارسی) *درحال ويرايش
    17.1K 1.5K 1

    بعضی وقتا خیلی خوش شانسیم. فکر می کنیم هرچیزی که تو دنیا می خوایم داریم... داشتن یه گروه موسیقی خیلی خوبه. آرزوی خیلی از آدماس... و من برای داشتنش خیلی خوش شانسم. اینکه با چهار تا از دوستات هر روز کای که تمام عشقت توش خلاصه شده انجام بدی چیزی نیست که راحت نادیده بگیریش اما همه چیز همیشه به اون حالتی که هست نمی مونه...