Piliin lahat
  • 𝑩𝒖𝒍𝒍𝒚
    6 1 1

    + من همیشه آسون ترین و لذید ترین طعمه ی آدم های قلدر بودم. کمکم کن. من دیگه بهونه ای ندارم! - چی به من می رسه؟ صدای مرد در عین آروم بودن، سرمایی داشت که لرز به تن‌ش می‌انداخت. هیچ‌وقت به اینجاش فکر نکرده بود، چه چیزی برای عرضه داشت؟ **************************** **************************** لعنت به زندگی، خدا ازش می خو...

  • Choi Family
    1K 137 5

    - با وجود شکمم بامزه بنظر نمی رسم؟ از اونجایی که همه بچه ها رو با شکم گرد دوست دارن و میگن بامزه ان + گاهی، بنظر میرسه حتی از منم بزرگتری - واقعا؟ بالغ بنظر میرسم؟ + منظورم اینکه، این رفتارت باعث میشه پیر بنظر برسی ' داستان دو دختر بامزه و حاضر جوابه که گاهی باعث میشن پدرهاشون به اینکه نکنه توسط یه روح شرور تسخیر شده...

  • Red & Gold
    3.7K 532 11

    وویونگ، تنها بازمانده طرد شده ای که مجبور میشه با سان پیوند برقرار کنه تا زندگی خودش رو نجات بده، وارد دنیایی میشه که مسیر زندگیش رو به کلی تغییر میده و به جایی میرسه که آرزو میکنه ای کاش هرگز با اون پسر آشنا نشده بود.

    Kumpleto  
  • Saudade (Woosan)
    1.9K 473 21

    سودآد یک واژه عمیق در زبان پرتغالیه که در واقع به معنی نوعی حالت روحی و یه حس تراژدی و غمگین و دل گرفتگی نسبت به نبودن فرد یا چیزیه که دیگه هیچوقت برنمیگرده. Couples: Woosan, Jongsang, Seongjoong Genre: Melodrama, social, psychology, angst, crime

    Kumpleto  
  • whalien52
    46.2K 8.9K 12

    والِ پَنجاه وَ دو هِرتزی "تکمیل شده" _________________________ وال پنجاه و دو هرتزی... تنها ترین وال اقیانوس... پسری که صداش شنیده نشد... __________________________ ژانر: روزمره، درام، روانشناسی کاپل: تهگی #1 - taegi #1 - tragedy #5 - fiction

    Kumpleto  
  • If I Forget Your Name - [Completed]
    5.8K 1.3K 9

    من جزئیات ده سال جنگ و تقلای تو رو نوشتم. برات نوشتم که چشمهات چطور عادت داشتن بدرخشن. چطور تارهای صوتیت با ارتعاش لطیفشون عادت داشتن معجزه بیافرینن. برات از تمام چیزهایی نوشتم که فراموش کردی. برات اسم آدمهایی رو نوشتم که دیگه به یادشون نمیاری. |نامجین - کوکجین| |انگست| |داستان کوتاه| BTS short fanfiction copyright ©...

    Kumpleto  
  • Before Our Spring - [Completed]
    75.8K 14.8K 48

    تهیونگ به جیمین قول می‌ده. شب‌ها می‌گذرن، روز‌ها از راه می‌رسن. باد می‌وزه، قول‌ها شکسته‌ می‌شن و فصل‌ها عوض می‌شن؛ تابستون، پاییز، زمستون، زمستون، زمستون. و برف همیشه موندگاره. تهیونگِ من، تو می‌تونی قولی بدی که شکسته نشه، آفتابی که خاموش نشه، شبی که از راه نرسه؟ می‌تونی برف‌ها رو آب کنی؟ می‌تونی بهار رو صدا کنی؟ ...

    Kumpleto