Fraudᵛᵏᵒᵒᵏ-ᵏᵒᵒᵏᵛ
شیاد جونگکوک عادت داشت تمام ادم های اطرافش را دور انگشتش بچرخاند و ما عقربه های یک ساعتیم. تو مدام میروی و من به سرعت دلهرهآورت خیره میمانم اما اینبار وقتی برگشتی، درست زمانی که در نزدیک ترین حالت ممکن بودی ساعت به خواب میرود. پایان بخش یک ✅️ این داستان به صورت بخش بخش نوشته میشه و قسمت اخر هر بخش یک پایان جمع و جور...