Fright Night(Prsian Translation)
بیرون تاریک بود. تا جایی که میتونستم تند میدویدم به طرف پایین درختا. به عقب نگاه کردم، و 5 سایه اونا وایساده بودن " یکی کمکم کنه! " گریه کردم. به گوشه رسیدم و بطرف خیابون بعدی دویدم. چند لحظه برای گرفتن اکسیژن وایسادم. یواشکی از گوشه به بیرون نگاه کردم و اون 5 سایه دگ نبودن. راحت شده بودم شاید گمم کردن. برگشتم تا برگ...