Select All
  • ARTEMIS
    624 66 3

    اون اسيبا منو خرد کردن!زندگيمو!دنيامو!اين منو عوض کرد!من از سنگ شدم!خودم نخواستم!ولي يه لايه ي سنگي رومو پوشوند تا بهم آسيب ديگه اي نرسه!ولي فقط از من محافظ نکرد در قبالش يه چيزي رو از من گرفت!عشق!محبت!احساساتم!اينا چيزايي هستن که ديگه تو زندگي من معني نداشتن...تا وقتي که يکي منو نجات داد! يه چيزي!دوتا چشم!

  • Black Beauty (1877)
    228K 7.6K 49

    "Black Beauty" is narrated as an autobiographical memoir told by the titular horse named Black Beauty—beginning with his carefree days as a colt on an English farm with his mother, to his difficult life pulling cabs in London, to his happy retirement in the country. Along the way, he meets with many hardships and reco...

    Completed  
  • Lost
    396 35 1

    میگن هر کسی یه نیمه گمشده ای داره .... ولی تو تمام گمشده منی .... و من یک هیچ ناتمام که با تو هست می شوم .... هیچ ناتمامی که بدون تو گم می شه ... توی غبار خاکستری سیگار .... توی اون بغض های سنگین ... توی قطره های خونی که وقتی رگشو برای صدمین بار میزنه از دستش میریزه ... توی پرده ی نازک اشکی که جلو دیدش رو میگیره...

  • Excessive (Harry Styles Fanfiction)
    34.8M 959K 105

    "I have been watching you for a while now, my love" he whispered darkly in my ear. "Why are you doing this to me" I squeaked, earning a low chuckle from him. "Because" he said, moving his hands from the wall above my head and down my body, resting very low on my waist. "I can". ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~...

    Completed