ARTEMIS
اون اسيبا منو خرد کردن!زندگيمو!دنيامو!اين منو عوض کرد!من از سنگ شدم!خودم نخواستم!ولي يه لايه ي سنگي رومو پوشوند تا بهم آسيب ديگه اي نرسه!ولي فقط از من محافظ نکرد در قبالش يه چيزي رو از من گرفت!عشق!محبت!احساساتم!اينا چيزايي هستن که ديگه تو زندگي من معني نداشتن...تا وقتي که يکي منو نجات داد! يه چيزي!دوتا چشم!