Do you believe that people can swap bodies? Naruto didn't either but what can he do when it happened to him than try to live with it? Start: 8 Feb 2018 End: 1 Jul 2020 Corrected: Naruto is Masashi Kishimoto's work, I only own the story of this fiction. Cr: art from ig; narusasu00 Ranking🏅 #607 in sasuke {29-04-2021...
دستمو گرفتم سمتش و داد زدم +من برمیگردم قول میدم... با چشای اشکیش خیره شد بهم و دستشو آروم تکون داد و بعد دیگه ندیدمش...
ز, ليام من ميترسم اونا مي خوان منو اعدا.... ل, هييشش هيچکس تا وقتي من اينجام جرعت نميکنه نزديکت شه تخس کوچولوم .کافيه دستشون بهت بخوره تا کاري کنم از ب دنيا اومدنشون پشيمون بشن
اینجا براتون یه لیست از بهترین وبتونایی که تا حالا خوندم آماده کردم! باشد که بخونید و خوشتون بیاد!🐽💕
دقيقا چطورى ميشه توى واتپد معروف شد؟ خب خيلى هم سخت نيست. خودم بهتون مى گم.
Have you ever imagined having two lives? Be two people at the same time? I bet you have. But between thinking about it and actually living it, there was a very big difference, believe it. Imagine... Camila, a sweet and delicate woman. Karla, sexy and imposing. Which one would you choose? What's your type? Hard, I kno...
لیام: زین، میشه همیشه بخندی؟! زین: چرا؟ لیام: چون وقتی از تمام دنیا دلم گرفته فقط لبخند توعه که میتونه دردامو از یادم ببره :)✨
تا حالا شده روی خونه ای که می خرید، اشانتیون بگیرید؟! این اتفاق برای من زمانی رخ داد که بعد از خریدن خونه ام فهمیدم با مزخرف ترین روح دنیا توی این چاردیواری گیر افتادم و این داستان ماجرای ما دو نفر با عنوان "همخونه" توی این خراب شده است!
a ziam fanfiction لیام پسر یتیمیه که طی اتفاقاتی درگیر یه عشق ناخواسته میشه و این حس روابط خانوادگیه لیام و روحیاتشو تحت تاثیر قرار میده چون پسری که عاشقش شده نامزد کم سن و سال پدر خوندشه ... انتخاب بین زندگی عادی و عشق عجیبش زندگی لیامو دستخوش تغییرات بزرگی میکنه و لیام حتی مطمئن نیست که میتونه این حسو برای همیشه د...
-لیامم؟ اولین کلمه ای که بعد از اون اتفاق به زبون اوردم... نمیخوام کار اون لعنتی بالا سرمو انجام بدم اما میدونم تقصیر کیه... چند انسان بی ارزش... اما حلش میکنم به خاطر لیام هم که شده... به لیام نشون میدم که میتونم براش "پرستش کننده" خوبی باشم... بهش نشون میدم چه "الهه ی پرستش" غیرقابل توصیفیه... ولی حتی منم نمیدونم چه...
-بپرسم؟ اولین جمله و اولین سوالی که اون ازم پرسید... اون یعنی زین مالیک... کسی که منو سرحد مرگ میترسوند... وکسی که تاسرحد مرگ منو روز به روز دیوونه ی خودش میکرد... و کسی که به عجیب ترین شکل ممکن مهربون بود... کسی که من درواقع همین 24 سال سنی هم که دارم با نگاه کردن به صورت طلاییش جوان میشم... اون درست مثل یک آب بهشتیه...
➳ FIRST EDM BOOK ON WATTPAD ➳ #1 IN EDM in this book, i'll be updating you all on all things EDM! enjoy! -gracelyn
فقط عاشقم باش تا بتونم نفس بكشم... حستو تا مغز استخونم فرو ميره !
این کتاب شامل یادداشت های روزانه زندگی یک سینگل به گور است:)) cover by:mansurepotter
به تاریکی هم عادت میکنیم ، حتی اگر عاشق نور باشیم . | الگو گرفته از کتاب ' انسان ها ' نوشته ی مت هیگ | [ ziam Mayne AU ] . .
|| اون به من قول داد بمونه .. چه پیش هممون ، چه عاشقم .. یا اینکه کسِ دیگه ای رو بینمون نیاره .. اما نمیدونستم دستامو تو کدوم دیوار بکوبم وقتی فهمیدم اون بد قول ترین آدم دنیاس ! :)) || @elnaaz_ghb
وقتی که اون ماسکش رو برداشت اتفاقات زیادی افتاد. اما تنها چیزی که لیام میتونست ببینه چشمای عسلی اون بود و از همون موقع همه چیز عوض می‌شد. لیام مطمئن بود زندگیش قراره عوض بشه.
"جایی که فقط من و ماهم، خدا هم اگه بخواد میتونه بیاد" #Ziam_Mayne
من عاشق شغلمم. وقتی دور میله می‌چرخم، این تویی که سرگرمم می‌کنی لیام!
خلاصه داستان:پارسا ؛خودساخته، سرد و متنفر از اکثر موجودات! از جمله خودش! اون مثل یه دانشجوی عادی زندگی نمی کنه.اون یه آدم عادیه ولی عادی فکر نمی کنه، عادی زندگی نمی کنه. ولی با ورود آریا ورق برمی گرده.زندگی پراز تنفر اون از دوست داشتنها پر می شه.و شاید اون حتی بتونه خوشبختی رو پیدا کنه. ...اگه سرنوشت اجازه بده... مقدم...
پدر و مادرمو توی بچگی از دست دادم... مجبور به ازدواج با برادرم شدم... به خاطر انتقام از همسرم، بهم تعرض شد... و اینها همش قابل تحمل بود تا جایی که بهم پیشنهاد شد موش آزمایشگاهی دومینانتی برای آموزش سکس بشم!!! زندگی من این بهتر نمیشه :) +18, BDSM, GIRLxGIRL
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
لیام به افغانستان فرستاده شده...... و زین پاکتی رو تو صندوق پستش دریافت میکنه که اصلا انتظارشو نداشته..... . . . . این یه شوخیه,نه؟؟! این که نمیتونه ......... اتفاق افتاده باشه؟؟!! Thanks ziam_whale_lover for your permission ♥♥♥♥
[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیه‌ی کاپل ها 4 in Fanfictions
اشتراک بین آدم‌ها میتونه ناچیز باشه...یا عجیب یا بی‌ربط یا مرموز اشتراک اون‌ها ایستگاه اتوبوس و آفتاب سر صبح بود...
