NOTHING but EVERYTHING
سلام...! اینجا همه چیز هست اما هیچی نیست!
توی فضای سرد و گرفته راهرو جلورفتم. جلوتر و جلوتر. اتاقای مختلف از کنارم رد میشدن. بالاخره به انتهای راهرو رسیدم و اتاقی که توی اون با سرنوشتم روبرو میشدم... همه ما... حس نا آشنایی توی گوشم میگفت: هر چیزی یه تاوانی داره: حتی توانایی های منحصر به فردی که خودتم ازشون خبر نداری!
cover by @poorlarrie نقل قول هایی از لویی تاملینسون... برای وقتایی که اگه یکی پرسید چرا فنشی بگی چون الگوی زندگیمه... و واقعا هم هست...
داستان طنز از اتفاقات روزمره بین اعضای واندایرکشن❕ ☠اثرات داستان : 1-شباهت پیدا کردن خنده هایتان به گراز های زخمی💀 2-لبخند زدن به گوشی حتی وقتی که در حال خواندن داستان نیستید📱 3-مرگ💯(معمولا ناشی از خنده زیاد اما مورد هایی هم دیده شده که جان خود را بر اثر سرکوب کردن خنده و ترک خوردن استخوان های داخل بدن از دست د...
«دورگه» پایبند اقوام و اماکن نشو. انسان باش. بدون مرز! A Louis Tomlinson Fanfiction highest ranking: #4 in fanfiction
"کی وقت کردی بشی تموم زندگیِ من؟" . . . 💢بوک ادیت نشده! LARRY ZIAM NEW COUPLE?;D Completed✔ #cover by:@prnynm
[COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: تو لیاقت تموم ستارههای آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1
بیا یه بازی کنیم :') من برات درباره ی ادما میگم و تو ازشون میترسی حاضری بازیو شرو کنیم؟
اون هیچوقت نتونست بفهمه که هیچ کدوم اینا واقعی نیست، اون که مثل موجود درون امیلی باهوش نبود :')
نقل قول هایی از زین مالک برای اینکه نشون بدیم فرشته های بدون بال هم وجود دارن
جنگل:کاش اینه ای بودی ابی بودن خودت را میدیدی.. اقیانوس:تو اینه منی سبزترین زندگی..! ایده:97/12/3 blue loves green💙💚
[translation] "خیلی دوست دارم عزیزم" "میدونم و منم دوست دارم.وتورو به حضرت عباس ، برو بخاب ." ■■■■■ فنفیکی از چت های زیام و یکمم بقیهی کاپل ها 4 in Fanfictions
از روی اسم معلومه که این بوک چیه؛) .باجنبه باشید .جوک های +18 داریم .جوک های knock knock هم داریم. #1in humor :) ●جوک ها برای من نیستند و تمامی حقوق به نویسندگان محترم اونا تعلق میگیره:) * امیدوارم که خوشتون بیاد و کلی بخندید♡ *
خلاصه داستان: داستای توی زمان قدیم اتفاق میفته زمانی که شاهزاده لویی ازدواج میکنه اما همسرش پاسخگوی نیازهای جنسی اون نیست...پس تصمیم میگیره که نیازهاش رو با برده های جنسی دختر یا پسری که میگیره برطرف کنه و در این بین با پسر چشم سبزی به نام هری آشنا میشه...
_عاشقم نشو _اگه شدم _نباید بشی _اگه شدم _فراموشم کن _اگه نتونستم _باید بتونی _اگه نتونستم! _باید باهاش زندگیکنی _اگه نتونستم _میتونی _وقتی بهت نگاه میکنم توی چشمای قهوهایت یه دنیای دیگه وجود داره که من دارم توش زندگی میکنم. پس ازم نخواه که عاشقت نشم. چون من تو چشمای تو دارم زندگی میکنم ... **** سال ۴۰۰۰...