Skyller (persian fanfiction)
-اون بهم قول داده بود که ترکم نمیکنه،اما انجامش داد +اون مجبور بود -تو ام مجبوری؟...
-اون بهم قول داده بود که ترکم نمیکنه،اما انجامش داد +اون مجبور بود -تو ام مجبوری؟...
کار کردن برای مافیا اى که دنیا رو اداره میکنه باعث شده هری بدونه که چطورى بُكشه ، چطورى قربانی هاش رو شکار کنه و چطورى از خرج كردن هرگونه رحم و مروتى خوددارى كنه. اون به محیط تنها، ساکت و خشن عادت داره. اون در کاری که انجام میده بهترینه. ولى وقتی که اون برای حفاظت از دختر رییس در برابر قاتل هاى جهانى انتخاب ميشه...
انسان؟خيلي وقته چيزي ازشون نشنيدم! اينجا فقط بايد هيولا باشي! ________ اين داستان شامل صحنه هاي خشن و مثبت هجده ميباشد! اگر مشكل داريد خواهش ميكنم وارد نشويد!❤️ #9 in fanfiction
Tessa Young is an 18 year old college student with a simple life, excellent grades, and a sweet boyfriend. She always has things planned out ahead of time, until she meets a rude boy named Hardin, with too many tattoos and piercings who shatters her plans.
"من قراره بدنت رو ببرم."اون (پسر) مقابل پوست گردن اون(دختر)زمزمه کرد.نفسای خیلی داغش معلوم نبود از کجا میاد. "این جا"انگشت اشاره و انگشت وسطش رو از روی پوست اون(دختر) به طرف جایی که گردن و فک اون به هم وصل میشد میکشید.دقیقا روی شاهرگش! "و این جا!"دستش رو روی پوست سفید اون (دختر) تا مچ دستش کشید.شستش رو روی رگ زیرین که...
از تمام حركاتش كه بي نهايت زيبا بودن،از هر بخشش عكسي ميگرفتمو اون هارو به ريسه هاي روشن افكارم مي آويختم
"شاید من باید خودمو بیشتر شبیهش می کردم " اون برای قلب عشقش رقابت میکنه حتی وقتی می فهمه اون به یه نفر دیگه فکر میکنه. ( Harry Styles AU ) [ Persian Translation] © All Right Reserved @styonces
وی زمزمه مرگ را می شنید که مغز متلاشی اش را از هم می پاشید. می شنید چگونه مرگ اورا به دیدارش دعوت می کند. پاهایش شل می شوند و زمان از یادش می رود. مرگ برای فراخان اشباح را فرستاده بود تا اورا به سختی تسخیر کنند. جوشش عطر منزجر کننده خون اورا سرمست کرده بود ، جرعه دیگری از رعب و وحشت نوشید تا کاملا خمار شود و در نهایت،...
"...من تنها بودم،توی حصاری که واسه خودم ساخته بودم زندانی شدم،وابسته به خودکشی بودم،من افسرده شدم،احساس افتضاحی داشتم،همه چی واسم داغون بود. اما هیچوقت نمیدونستم که یه نفر میتونه وارد حصارم بشه و تمام چیزی که اذیتم میکنه رو درمان کنه..."
"دخترى به اسم لولا براى انتقام گرفتن از قاتل پدر و مادرش دست به كارهاى زيادى ميزنه. ولى اين دفعه وارد بازى اى ميشه كه نميدونه قراره چه اتفاقايى بيفته. با كسى آشنا ميشه كه همه فكر ميكنن قاتل ه. •هرى ستايلز•
خب صلم ** این ف.ف برا عاری عه ، شیپش هاریانا_زیام عه :] اولین فن فیکم عه ^--^ عاری یع دختر ک بر خلاف قیافه مهربونش و اخلاق سابقش ک خیلی کیوتی بوده الان یع دختر مرموز و بد اخلاقه و همش تقصیر اتفاقیه ک براش افتاده ، بگزریم اون تو مسابقه خوانندگی ک تو شهر برگزار شدع شرکت میکنه و همرو تحت تاثیر میزاره از جمله یکی از داو...
هرى تازه به لندن مهاجرت كرده و توى آپارتمانى كه تازه اجاره كرده زندگى مى كنه ، اون حالش از زندگى كسل كنندش بهم مى خوره تا اينكه با همسايه بالاييش رو به رو مى شه و فكرش درگير اين فرشته زيبا مى شه.......
" من با بیماری روانیم یا نقص هام توصیف نشدم بلکه با جوری که زنده موندم و پیروز شدم توصیف شدم "
متن و ترجمه ی تمام اهنگ های البوم جدید زین Icarus falls تمامیه ترجمه ها توسط شخص شخیص بندس.. نباشه ام منبع میزنم
"اين عشق تو بود كه مارو توي اين دردسر انداخت" اون گفت و دستاشو روي شونه هام كشيد "خب عزيزم،اين عشقه تو هست كه مارو از اين دردسر بيرون ميكشه" اروم گفتم فصلِ دوم فن فيك Excessive (Harry Styles AU) [Persian Translation] Copyright All Rights Reserved @fxckingpayno Translated By : @Rozhinbh & @_pawn_ #13 in Persian FanFi...
[Harry Styles and SPN Fanfiction] "تو کی هستی؟" مرد به دستاش خیره شده بود،کمی چرخید به دختر نگاه کرد و حلقه اویزان از لبش را به ردیف پایینی دندان هایش سایید...مرد حرفی نزد و فقط به دختر نگاه کرد،بدون پلک زدن،نقطه سیاه روی لبش مدام این سو و ان سو میرفت. "شنیدی چی..." حلقه لب مرد شروع به حرکت کرد و سپس پیچ و تاب خورد سپ...
دلتنگي هميشه براي كسي نيست كه كنارت نيست. گاهي وقتا دلتنگي براي كسيه كه كنارت هست، اما حواسش بهت نيست.
_این دفترچه چرا باید دست مامانم باشه؟ +نمیدونم هری.... _یعنی اون با نایل در ارتباط بوده؟! +تا نخونیم نمیفهمیم... _یعنی نایل زنده است؟
Hate and love عشق و نفرت یه دختر نوزده ساله و یه پسر بیستو پنج ساله ... دختری محتاج توجه .. پسری سرشار از توجه... دختری که هیچ وقت تو زندگیش رنگ مهربونی ندیده, وپسر محبوبی که همیشه مورد توجه و مهربونی بوده, اما خصوصیات متفاوت با زندگیشون دارن... دختری مهربون... پسری مغرور... اما همین تفاوت آدم ها زندگی اونارو تکمی...
"-من یه دختر روانی دیوونم هیچ کی از من خوشش نمیاد" "اینقدر این حرفو نزن،کاری نکن حرفای دلم از دهنم بزنه بیرون،کاری نکن بگم که دوست دارم" +ZIAM
مقدمه: زندگی همیشه سیاه نیست... همیشه این اعتمادو به خودت بده که بعد از هر سیاهی تو رو به روشنایی شیرینی دعوت میکنه.. سیلـــــااااااااام بازم من و یه داستان جدید... داستان درمورد دختریه که تویه یتیم خونه زندگی میکنه و... داستان خیلییییی قشنگه و این رو هم بهتون بگم که خودم اینو نوشتم مثل اون یکی داستانم... داستان تِم...
من فرشته ای در باغ شیاطین بودم... "تو کسی نبودی که بخوام دوستش داشته باشم،هری" Fanfiction. [By:zarawesley] هشدار: این داستان شامل صحنه های خشن جنسی، فحاشی ،شکنجه ،کشتار و مرگ میباشد و به سنین پایین اصلا توصیه نمیشود. مواظب باشید.🚫
"قدرت، قدرت چیزیه که تا طمع اونو بچشی بازم بیش تر میخوای بیشتر بیشتر تا جایی که به مرز جنون برس" " این قدرت بهای سنگینی داره " "هرچیزی بهایی داره " "تو خانوادتو کشتی" "این قدرت بهای سنگینی داره "
بعد از سالها لویی و هری دوباره بهم وصل شدن اما اینبار توسط یک دختر! آیا لویی پدر اون دختره؟! لویی چطوری قرار بفهمه؟ Larry Stylinson Fanfiction By: 96_nargesmd cover: Tiresise
"تبریک میگم اقای استایلز، شما حامله این!" "اما من پسرم!" "خب درسته... نه، نه از نظر تکنیکی" Written by @throughthedark97