[AFTER MARGARAT]~by:L
من هميشه ميخنديدم... ولى بعده اون ديگه لبخندم نميزنم... #1 in sadstory
من هميشه ميخنديدم... ولى بعده اون ديگه لبخندم نميزنم... #1 in sadstory
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار...
تو قلب دردِ منی تو باعثِ درد منی ولی من لذت میبرم از این درد.. منِ مازوخیسمِ لعنتی!! *Completed
اگر قرار به نماندن است؛ بی خداحافظی برو! بگذار انتظار، همان تکه نخی باشد که بعد از تو مرا وصل میکند به زندگی ...
' تو در ذهن من "موج" نام داری درست مثل موج دستات هنگام کشیدن قلم روی بوم مثل موج موهات و چشمای آبیت ' کاپل : هانیگرام / hannigram ژانر : عاشقانه / جنایی / اسمات🔞 Twitter : hannigramel
[Completed♡] "آراستن گلِموعود، در صبحگاهِ بدرود." •ولاگ هفتگی! : زین: "خب سلام، اومدم بهتون بگم که...امشب میخوام فقط و فقط پیش 'اون' بخوابم. ستارهها تنها با وجود 'اون' به من چشمک میزنند!" A short-story by;NilooB 'Zayn Malik&LiamPayne'