chocolate angel [Z.M]
"تو فرشته شکلاتی زندگی منی" "نیاز دارم بغل بشم، بغلم میکنی؟" • شکلات هایی که هنوز خورده نشده بودن •
"تو فرشته شکلاتی زندگی منی" "نیاز دارم بغل بشم، بغلم میکنی؟" • شکلات هایی که هنوز خورده نشده بودن •
Larry & Ziam "اون چشه؟" سوالی که هرروز از خودم میپرسم!! میدونم که یه روز، جوابشو میفهمم...! . •| WARNING! : دارای مقادیر زیادی صحنه های خاص ؛) و شاید برای شما، آزار دهنده!!! [ +14 ^^ ] روند آپ : "فعلا" نامنظم _K2
-چرا اینکار باهام میکنی؟ چی از جون زندگیم میخوای ؟ -میدونی مالیک چند سال پیش یک جا خوندم یک چیزی وجود داره به اسم اثر پروانه ای، اگه بخوام جوری توضیح بدم که مغز کوچیک تو بفهم،یعنی یک اتفاق کوچیک میتونه باعث یک طوفان شدید بشه؛تو همون پروانه ضعیف بودی که با بال زدنت زندگی منو نابود کردی،به نظرت منصفانه نیست بال های او...
لیام:تو منو دوست داری،منو ببین با غم به پسر روبهروش میگه و زین سر پایین افتادش رو بالا میگیره و به پسره شکستهی روبهروش خیره میشه زین:تو فقط توهم زدی،من معذرت میخوام که باهات بد رفتار کردم،ما یک اشتباه بودیم قطره اشکی که از چشماش میافته رو با خشم پاک میکنه دست دراز شدهی زین به سمت دستش رو پس میزنه و با پاره کر ن...
سبزه صورتی زیبا و جوان ولیکن کیست که بینای زیبای او باشد؟ آن جوان طلایی! *** پسر مسلمان جدید در مدرسه las cinas! دانش آموزان مرفه خالی از هر دغدغه شایعات عجیب! چه عاقبتی در پی دارد؟!
برنامه ها چیده می شن تا به هم بریزن قانون ها نوشته می شن تا زیرپا گذاشته بشن قلب ها عاشق می شن تا بشکنن فکر کنم بهش می گن قانون زندگی... [ZIAM], little bit [larry] and [shiall]
" or maybe your killers " _قاتلان روح_ قرار بود چطور شروع شه ... چطور باید تغییرش میداد... ولی حقیقت این بود که اون شروعش میکرد و ادامش به قلم کس دیگه یا کسایه دیگه ای نوشته میشد و اگه لیام اینو میدونست حتما شروع بهتری براش پیدا میکرد چون یجورایی این به نفع همه بود...! ...
[Z.M...L.S] °°°°°°°°°°°° Mechta "لحظه ای ساکن تحمل ها... حقیقت ها... آرامش ها... و رویا ها در همان یک لحظه بود لحظه ای به بزرگی یک قطره و به کوچیکی یک دریا و خواسته من فقط یک چیز بود رویای..." Cover by nahidix
•Gener: Fantasy,Romance,BDSM🔞 •Writer: Silver4064 ~Summary: خون آشامی که مقدر شده است در راستای تعهدات هم نوعان و هم کنیه های خویش رفتار کند برعکس همسانان خود نه خون انسان میخورد و نه علاقه ای بر تسلط پیدا کردن بر روی انسان ها دارد. در این بین معجزه زندگی او پیدایش میشود و او را از حال و هوای تاریک باید ها و نباید...
لبخند روی لب هاش واقعی بود، من می تونستم به صحت این موضوع قسم بخورم. و چشم هاش، می درخشید. اون خوشحال بود. من؟ داشتم از درون ویران می شدم. شروع تا پایان: ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۷.
دست هاش دور گردنم نشسته بود و هر چقدر تقلا می کردم تا خودم رو بالا بکشم، اون من رو بیشتر درون وان پر از آب می فشرد. سرم رو زیر آب فرو می کرد و ناخن های بلندم هر چقدر چنگش می زدند، فایده ای نداشت. باز هم شکست می خوردم. آب در بینی و دهانم فرو می رفت و رسیدن اکسیژن به من داشت کمتر و کمتر می شد، و داشت به صفر می رسید. دا...
°•چی میشه اگه عاشق یه پسر کیوت و اخمو بشی که ازت متنفره؟ خوب، لیام شد. #1 in highschool
_سلام برادر +چرا برگشتی _چون دلم برات تنگ شده بود +تو یه عوضی _چون عاشق برادرمم عوضیم؟؟؟ +تو نمیتونی عاشق من باشی من برادرترم _عشق عشقه و دست منم نیست
"تا حالا تصور کردی چقدر زندگیت متفاوت میشد اگه اون اتفاق هیچ وقت نمی افتاد ؟ " " Have you ever imagined how different your life would be if that one thing never happened ? "
به راستی فراموشی چیست... گرفتن یک انسان از خاطرات یا متلاشی کردن لحظات تعفن آمیز و درد منشانه در حیات همان انسان ؟ آیا فراموشی از دست دادن مرور شگفتی بال های پروانه یا عطش سقوط در اتمسفر عشق است؟ حقیقت فراموشی چیست؟ غیر از این است که حقارت زمان را در بند میپیچد و در فریاد ناپیدای روح خویشن را دفن میدهد؟ فراموشی ... ...
از بدو تولد متعلق به او و اژدها هایش بود. شهرش سوخت و ویران شد و خودش اسیر شد و به هرزگی گرفته شد. به چشمانش نگاه کرد و دلباخت، نگاهش از پا می انداختش، با نوازشش مست می شد و نفس می کشید لبخندش را. خودش را به او سپرد تا مراقبت کند از تن آسیب پذیرش. دل باخت و عاشق شد چرا که او پادشاه اژدهایش بود. . ( کمی بر گرفته از سری...
دوست ندارم حرف های کلیشه ای بزنم مثل اینکه چشم هات رنگ اسمان یا دریا برای همین بهت میگم چشمهات باعث شدن که رنگ مورد علاقه ام ابی بشه