SaYoNaRa
•سایونارا (さよなら) •کاپل: یونکوک / تهکوک •Loading....
[ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ] همه چیز ازونجا شروع شد که هوسوک خیلی اتفاقی پا به خونه ی مین یونگی گذاشت! مین یونگی همون پسر قد کوتاه با چشم های سرخ رنگ و صورت کبودی بود که با تعریف کردن از رقص هوسوک در اجرای فستیوال هالووین بهش امید و اعتماد به نفس داده بود. هوسوک همیشه بدون اینکه بدونه چرا اونو دوست میداشت و راجع بهش کنجکاو بود اما مت...
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
[-کامل شده-] 𝐉𝐢𝐇𝐨𝐩𝐞/𝐇𝐨𝐩𝐞𝐌𝐢𝐧 خلاصه: جانگهوسوک یه دانشجوی مهندسی پزشکیه که توی ایتالیا درس میخونه. اما چی میشه وقتی دست سرنوشت توی یکی از مزخرفترین روزهای زندگیش آشناییش رو با یه باریستا و گربهی شیطونش که از تمام کسایی که به صاحبش نزدیک میشن متنفره رقم بزنه؟! *** ▪Name: Cafe Calico ▪Couple: Hopemin/Jihop...
'یک روز تو هم با نگاهت بهم التماس میکنی که باورت کنم...' 《کامل شده》 کاپل: یونمین، تهکوک، نامجین ژانر: تاریخ معاصر، عاشقانه +اسمات By: Augustida
🖤آسمان کبود🖤 [کامل شده] [فصل دوم فن فیکشن دریای سیاه] گفت: "بخاطر خودت از تو دست کشیدم،برای اینکه بیشتر آسیب نبینی!" مثل این می موند که تو دریا غرق بشم و آخرین تلاشهاش رو هم برای نجاتم دریغ کنه! چطور میشد بدون اون آسیب نبینم؟ انگار نمی دونست آینده ی آرزوهام به بودنش بنده! دست هامو در حین غرق شدن رها کرد تا آسیب نبی...
💙کلمات خاموش💙 -ورژن ویکوک- از همون موقعی که رویای پرواز داشت باید میفهمیدم باید حدس میزدم که سقوط...از پرپر زدن نشئات میگیره بال هاش رو گرفتم و گذاشتم بپره پروازش رو نه!...اما سقوطش رو دیدم کلمات میتونن قاتل باشن مخصوصا وقتی گفته نشن به اندازه ی دو ضربان قلب، یعنی کمتر از یک ثانیه زمان لازم بود تا اونو نجات بدم فقط...
💛کلمات خاموش💛 -ورژن یونمین- از همون موقعی که رویای پرواز داشت باید میفهمیدم باید حدس میزدم که سقوط...از پرپر زدن نشئات میگیره بال هاش رو گرفتم و گذاشتم بپره پروازش رو نه!...اما سقوطش رو دیدم کلمات میتونن قاتل باشن مخصوصا وقتی گفته نشن به اندازه ی دو ضربان قلب، یعنی کمتر از یک ثانیه زمان لازم بود تا اونو نجات بدم فقط...
حالا دیگه دنبال تو نمیگردم. شاید اگر دستم رو دراز کنم بتونم خیالِ بودن با تو تا ابد رو بردارم و بذارمش همون جایی که میخوام، زیر اون تک درخت. ولی الان تقریبا دو سال میگذره...تو رفتی و رقصیدن با تو، توی اون دشت پر از گل های زرد، خام ترین خیال من باقی میمونه. واسه همیشه.✨ . . . . . Couples : vkook , jikook , yoonmin
~یونمین~ ━━༻❁༺━━ _جیمین _ همه میگن عاشق شدن قشنگه درست میگن، عشق قشنگه.حسش مثل شکلات داغ تو یه روز سرد برفی میمونه. راسته که میگن عشق اونقدر خاصه که نمیشه با کلمات توصیفش کرد..عشق خاصه، زیباست، نفس گیره ولی هیچ کس بهتون نمیگه، همونقدر که قشنگه،همونقدر که قلبتو پر از حسای خوب می کنه، هم...
کیم تهیونگ،لیدر ترسناک گروه،در واقع یه اومگاست که پنهانش کرده!برای 3 سال اون هویتشو به عنوان یه آلفا به خاطر ابرو از طریق داروهای شیمیاییه خاص جعل کرد.وقتی که داروها دیگه اثری ندارن و هورمونا دارن بهش غلبه میکنن،آیا اون تسلیم غریزش میشه؟
๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Blind Guy 」 • پسر کور Complete • کاپلی° • ژانر : عاشقانه | روزمره [-اگر یک روز بگم که من اون مردی که فکر میکنی نیستم... اگر بگم یک هیولای زشتم...چیکار میکنی؟ پسر خنده ی قشنگش رو دوباره نشونم داد. -ماسک لعنتیت رو از روی صورتت پایین میکشم و بهت ثابت میکنم: هیولاها وجود ندارن...] 💎°آیدی تلگرام و واتپد نو...
فصل سوم هفت پسر که مدت هاست به دنبال خوشبختی میگردن با دست های خود سرنوشتی میسازن که هرگز انتظارش رو نداشتن.
فصل دو ارور - پسر ها بعد تجربه برادری به برابری کشیده میشن و این احساس جاه طلبی باعث خرابی هایی میشه که...
هفت پسر ولگرد در شهر لس انجلس یک تیم تشکیل میدن تا به دنبال رویاهاشون برن . اما پا به دنیای خطرناکی میذارن که بهش تعلق ندارن.
🌊دریای سیاه🌊 [کامل شده] دست هایش به رنگ خون آغشته شده...گونه هایش به رنگ اشک... چشم هایش فریاد میکشند و لب هایش بر هم دوخته شده اند.. این دریای سیاه دریا نبود، مرداب بود، باتلاقی بود برای فرو بردن احساساتش.. او مانده بود بی عشق، بی روح، بی جسم، او مانده بود بدون او.. ~~~ "گریه نکن. مردم فقط توی فیلما به خاطر عشق می...
๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Bᴀʀᴄᴏᴅᴇ 」 • بارکد ~ Complete • کاپلی° ویکوک - یونمین • ژانر : عاشقانه | روزمره | نقد اجتماعی | انگست ❥•↿#Sevil 💜 #بارکد -•ᴛᴇᴀѕᴇʀ~ یک نفر پشت میله های زندان/ پدری که مرده بود. یک نفر زیر دود و سیگار / خواهری که رفته بود. مرگ هم به سراغشان نمی آمد~ راهش را کج می کرد... پشت چشمی می آمد و می رفت. بارکد تیره...
نُوا یعنی چی؟... زندگی اون چند نفر وسط شهر تاریک و بد بو میشه نوا! وقتی که مجبوری عشقت رو با لبای خونیش ببوسی و مزه اشکش رو از روی پوستش بچشی. وقتی که تک تک لحظات تفنگ رو با ترس لمس میکنی و نا امنی تموم بدنت رو به لرز انداخته. نُوا لمس دستای یخ زده همونیه که وسط این جهنم میتونه بهشت رو برات به ارمغان بیاره... . ...